را مفعول به مىگيرند ووجود را اثر چنانچه در قضيه " زيد موجود " و " زيد معدوم " همين ملاحظه در عقل مىشود ، و الا يا اجتماع نقيضين خواهد شد و يا حمل ذاتى غير مفيد ، چه اگر زيد را معدوم اعتبار كنند اول است ، و اگر موجود ملاحظه شود ثانى است ، و جواب اين است كه صرف المهية موضوع است كه از هر دو طرف در حد ذات خالى است ، ومنتقش به هر دو نقش ومكتسى به هر دو لباس مىشود ، و تحقيق اين مطالب را - ما بعون الله تعالى در محال خود از اصول و حكمت الهى - كرده ايم ، و اين مقام مقتضى بيش از اين بسط نيست وصلاح صفدى در ( شرح لامية العجم ) در تفسير اين بيت كه : " والدهر يعكس آمالى . . . " أباطيلى چند ملفق كرده در حل شبهه مذكوره كه با هيچ يك از اصول و قواعد علميه راست نيايد ، و اگر طول سخن موجب ملال نبود تعرض خصوص كلمات او مىكرديم و مخالفت آنها را با قواعد كلاميه و اصول عربيت بيان مىنموديم ، و امثال او معذورند در جهل به تحقيق اين مطالب فان لكل صناعة أهلا * ولكل كريمة فحلا خلق الله للحروب رجالا * ورجالا لقصعة وثريد " ظلم " در اصل لغت چنانچه در ( ديوان الادب ) و ( صحاح ) و ( مصباح ) و ( قاموس ) و ( منتهى الارب ) است به معنى وضع چيزى در غير موضع خودش است ، و در ( نهاية ) گفته اصل او عدول از طريق است ، ووجه اول أقوى است به جهت تطابق جماعتى و مساعدت قرائنى ، و گاه شود كه به معنى نقص آيد ، چون " و لم تظلم منه شيئا " ( 33 الكهف 18 ) و گاه به معنى منع آيد چنانچه " ما ظلمت أن تفعل " أي ما منعك ، و از اين معنى مأخوذ است ظلمت چه او سد بصر ومنع باصره از ابصار و رؤيت مىكند . " جور " به معنى عدول از طريق آيد ، و به معنى تعدى نيز هست ، و اصل