نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6938
عاقبت بد آن را به يادشان مىآورد ، من بنزد وى رفتم به وقتى كه مكتوب را املاء مىكرد ، ( 132 وقتى املاى آن را بسر برد به دبير خويش گفت كه آن را به من دهد كه بخوانم گويد : مكتوب بنزد من نكو نمود ، به دو گفتم : « ابراهيم بن عباس دربارهء تعصب . ورزيدن مكتوبى دارد . » گفت : « از آن خبر ندارم ، چيست ؟ » گفتم : « عون بن محمد كندى مرا گفت كه دبيرى از مردم شام به سرمنرأى به نزد ما آمد به نام عبد الله پسر عمرو از بنى عبدكان مصر ، دبيران سرمنرأى را كوچك نمودن گرفت و هيچكدامشان را نمىپسنديد . » عون گويد : حديث وى را با پدرم بگفتم كه از آن سرگران شد و گفت : « پسركم به خدا او را به ضعف مىبرم و وى را به نزد خودش حقير مىكنم . » پس او را سوى ابراهيم بن عباس برد و بنزد وى درآورد به وقتى كه پيامى دربارهء كشته شدن اسحاق بن اسماعيل املاء مىكرد و در آن ، سخن از تعصب ورزيدن آمده بود ، شامى چيزى شنيد كه او را به شگفتى كشيد و به پدرم گفت : « اين كسى است كه زنان همانند وى نزادهاند ، شنيدمش كه چيزى املاء مىكرد كه انديشه اى روشن در آن بود . » عون گويد : پدرم آن قسمت از پيام را كه املاء كرده بود نسخه كرد كه چنين بود : خداى دشمن خويش را سه گونه كرده ، روحى شتابان سوى عذاب خداى و پيكرى كه دوستان خداى آن را آويختهاند و سرى كه سوى خانه خلافت خدا مىبرند كه آن را از پناهگاهى به بندى كشانيدهاند و وى را به جاى آرزو مرگ دادهاند . به روزگار قديم تعصب ابناى خويش را مايه مىداد و دوشيدهء خويش را برايشان و آنها را از خطر به دور مىبرد و چون اطمينان مىيافتند ، ايمن مىشدند و بر مىنشستند و آرام مىگرفتند ، دوران رضاع بسر مىرفت و وقت برگرفتن از شير مىرسيد و به جاى شير ، خون روان مىشد و به جاى طعمهء شيرين ، تلخى مىرسيد و از عزت به ذلتشان مىبرد و از خوشى به ناخوشى ، و از مسرت به خسارت ، از كشته شدن و اسير شدن و مغلوب شدن و ستم ديدن . كمتر كس بود كه فتنه را برافروزد و در آتش آن رود
6938
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6938