نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6925
و به در شماسيه رفت و اردو زد ، يارانش پياپى به دو مىپيوستند . نازوك با همهء سپاه خويش برون شد و با مونس اردو زد و اين به روز شنبه بود ، نه روز رفته از محرم . وقتى مقتدر از اين خبر يافت از آن بيمناك شد و به مونس وعده داد كه هارون پسر غريب را سوى مرز فرستد و هر چه را كه مىپنداشت مايهء استمالت و رفع رنجش وى مىشود ، به او داد . مقتدر به مونس و مردم سپاه نامه اى نوشت كه در آن آمده بود : « اما نازوك ، نمىدانم سبب آزردگى و دلخورى وى چيست ؟ به خدا وقتى هارون با وى نبرد مىكرد به او كمك نكردم و به وقتى كه مىخواست ، دست وى را نگرفتم ، خدا بدگمانيش را به او ببخشد . اما عبد الرحمن بن حمدان از چيزى كه مايهء رنجش وى شده باشد خبر ندارم مگر معزول شدن وى از دينور كه نمىدانستم بدان دلبسته است ، مىخواستيم او را به كارى معتبرتر از آن بريم . براى هيچكس جز آنچه براى خويشتن خوش دارد ، به دل ندارم . اگر از من مىخواهيد كه بيعت را بردارم ، من به فرمان خداى تسليم هستم و حقى را كه خدا خاص من كرده تسليم نمىكنم و همان مىكنم ( 122 كه عثمان بن عفان كرد ، رضى الله عنه ، و حجتى بر خويشتن نمىنهم . در كار خونريزى بدانچه خدا ممنوع داشته دست نمىزنم مگر در مواردى كه خدا دربارهء كافران و ياغيان مسلمان معين كرده ، بجز از خداى يارى نمىخواهم كه اميدوارم در آخرت رستگار باشم كه خداى با كسانى است كه پرهيزگارى كنند و آنها كه خودشان نيكوكارانند . » وقتى نامهء مقتدر در اردوگاه خوانده شد سران سپاه برجستند و گفتند : « به خانهء خليفه مىرويم تا آنچه را مىگويد از خود او بشنويم . » وقتى اين خبر به مقتدر رسيد همه كسانى را كه سلاح داشتند از خانه برون كرد و بر تخت خويش نشست ، مصحفى در دامن وى بود كه آن را مىخواند ، پسرانش را اطراف خويش ايستانيده بود ، دستور داد درها را بگشايند و كس را از درآمدن باز ندارند .
6925
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6925