responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي    جلد : 1  صفحه : 6915


از او معلوم نكرد و ندانست كه چيزى از مال سلطان گرفته باشد . به دو گفت : « نفله كرده اى و نفله گر مقررى ندارد . آنچه را مقررى گرفته اى و املاكى را كه به تيولت داده‌اند پس بده . » كه آن را پس داد .
على بن عيسى به خليفه گفت : « تسبيح جواهرى را كه از ابن جصاص گرفتى و بهاى آن سى هزار دينار بود چه كردى ؟ » گفت : « در خزانه است . » از او خواست كه دستور دهد آن را بجويند كه بجستند و يافت نشد . على تسبيح از آستين خويش درآورد ، گفت : « اين تسبيح را در مصر به من عرضه كردند كه آن را شناختم و خريدم ، اگر خزانهء جواهر محفوظ نماند جز آن چه چيز محفوظ مىماند ؟
در صورتى كه امير مؤمنان به خزانه داران و خدمه خويش اموال گزاف مىبخشد و املاك گسترده به تيول مىدهد . » اين سخن بر بانو ، مادر مقتدر ، و ديگر نزديكان وى گران آمد ، زيدان پيشكار دربارهء تسبيح متهم شد كه جز او را به خزانهء جواهر دسترس نبود .
على بن عيسى تا آنجا كه توانست كار را مضبوط داشت و به روز و شب به نظر كردن بود ، هر روز سه شنبه به رسيدگى مظالم نشست ، مال هيچكس را نمىگرفت ، از مردم بهانه جويى نمىكرد ، چنان كه ديگران مىكرده بودند . بىگناهان در ايام وى ايمن بودند ، اضافه ها را قطع كرد حسابسازى را منسوخ كرد . محتاط بود كه با او حيله اى نكنند . ضرورت كمبود مال وادارش كرد كه بعضى محافظان راه مكه و ديگر جاها را بردارد . دستخط مقتدر به نزد وى آمد كه كلواذى را از ديوان سواد و محمد بن يوسف را از قضا برندارد .
گفت : « چنين قصدى نداشتم ، دستوردادن در اين باب مايهء آشفتگى من و بار انديشهء من مىشود . » على بن عيسى به مقتدر گفت كه پنجهزار سوار از بنى اسد را با عيالانشان بر راه

6915

نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي    جلد : 1  صفحه : 6915
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست