جبران نگيرد » و نيز گفت : « خليفه مردى چون وى چگونه تواند يافت كه پيرى بود نيكخواه و مطاع ، به نزد ديوار خانه اش يك هزار جنگاور از يكه سواران و غلامان و خادمان را جاى مىداد . اگر دستهء سلطان دستور مىداد يا يكى از قصر بانگ مىزد هماندم با اين شمار آنجا مىرسيد ، از آن پيش كه ديگر كسان همانند وى از آن خبردار شوند . » وقتى يانس بمرد نصر حاجب ، خليفه را دربارهء اموال وى اندرز گفت ( 101 كه سخت بسيار بود ، املاك و مستغلات و كالا و فرش و خانه چندان داشت كه اندازهء آن دانسته نبود . نصر حاجب به مقتدر گفت : « يانس املاكى به جا نهاده كه سى هزار دينار درآمد دارد بجز ديگر مالها كه به جا نهاده » و به دو مشورت داد كه پسر خويش ابو العباس را به خانهء يانس فرستد كه بر او نماز كند و دستور دهد كه به گورش كنند و همه سواران و خادمان و اطرافيان وى را حاضر كند و به آنها بگويد : من براى شما به جاى يانسم و برتر از او و بيشتر با شما نكويى مىكنم و دربارهء شما تفقد مىكنم » آنگاه تركهء وى را شمار كند كه چيزى از آن از وى نهان نمىماند ، بدين سان ستايش مردان را جلب كرده و مال را به تصرف آورده .
مقتدر انرز نصر حاجب را گوش گرفت و صواب گفتارش بر او آشكار شد ، اما چون نصر از نزد وى برفت ، ابن فرات و پسرش راى وى را بگردانيدند و به محسن دستور داد كه تركه را تصرف كند كه اكثر آن را از ميان برد و دربارهء آن با خليفه خيانت كرد و بيشتر تركه را براى خويشتن گرفت ، چندان كه مخده ها و متكاهاى ارمنى را از طاقه هاى دبيقى شقيرى كه كمترين بهاى هر كدام هفتاد دينار بود پر مىكردند و از جانب محسن خريد و فروش مىشد به عنوان اينكه پشم - داخل آن است ، با قصب گرانقدر و رشيدى و پارچه شعيبى و نيشابورى نيز - چنين كرد . از سر طغيان و گردنفرازى بالشها و متكاهاى بزرگ را از عنبر و عود پر - مىكرد و بدان تكيه مىداد .

6901