نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6884
« گويى ماه تمام « به روى تو نيازمند است . » اين شعر از حسين بن ضحاك خليع باهلى است . آنگاه به فاطمه گفت : « به نزد ابو بكر شو و به دو بگوى : اى شبلى به خدا رازى از او را برملا نكردم . » به دو گفت : « تصوف چيست ؟ » گفت : « آنچه من در آنم ، به خدا هيچوقت نعمت را از بليت فرق نكردم . » فاطمه به نزد شبلى رفت و سخنان حلاج را با وى باز گفت . شبلى گفت : « اى گروه مردم ، پاسخ اول براى شماست و پاسخ دوم براى من . » گويند : وقتى دست و پايش بريده شد بانگ زد و گفت : « به حرمت محبتى كه روزگار « در تباه كردن آن طمع نياورده بود « هنگام هجوم بليه « مرا نه باك بود « نه محنت ديدم « هر عضو و بند مرا كه بريدند « يادى از شما در آن بود . » يكى از صوفيان بردار حلاج نوشته بود : « مىبايد سينهء تو براى رازها « قلعه اى باشد ناگشودنى « فقط سفلگان از راز « سخن مىكنند و آن را بر ملا مىكنند . »
6884
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6884