بود در بصره رفتار بد پيش گرفته و دست به كارهاى زشت زده و بر بازارها پرداختها نهاده كه بر ضد وى شوريده‌اند و او بر نشسته و بازار اطراف جامع را سوخته و سواران وى به مسجد تاخته‌اند و گروهى از عامه را كه در مسجد بوده‌اند كشته‌اند كه در آن روز نماز جمعه نكرده‌اند ، پس از آن مردم بصره فزونى گرفته‌اند و او را در خانه اش محاصره كرده‌اند در محل معروف به بنى نمير . ياران ابن خليل بر او فراهم آمده بودند تا وقتى كه بودند مقتدر به شفيع مقتدرى دستور داد او را معزول كند كه معزولش كرد و يكى از ياران خويش را ولايتدار كرد به نام ابو دلف خزاعى ( 64 كه روان شد و مردم بصره به وقت رفتن وى ابن خليل را رها كردند . و چنان بود كه مردم بصره زندانيان را رها كرده بودند و يك ماه تمام از نماز جمعه جلوگيرى كرده - بودند .
در اين سال يكى از سپاه ابن ابى الساج به نام كلب صحرا بيامد ، به امانخواهى ، مىگفت علوى است و ابن ابى الساج او را به بند كرده بود كه از وى گريخته بود .
سيصد دينار براى وى معين شد ، جزو پناهندگان ، و اين را به ابن ابى الساج نوشتند كه نهانى كس فرستاد تا با وى دربارهء نسبش گفتگو كند .
چنان بود كه وى با زن ابن ابى ناظره كه دختر حسن بن محمد بن ابى عون بود ازدواج كرده بود . ابن طومار نقيب احضار شد و با وى گفتگو كرد ، نسب وى ساختگى بود ، پس او را به نزار بن محمد ، سالار نگهبانان بغداد ، تسليم كردند كه وى را به زندان كرد .
در شوال همين سال ، مونس خادم به رى در آمد براى نبرد ابن ابى الساج ، پس از آن كه ابن ابى الساج ، خاقان مفلحى را هزيمت كرده بود و نگذاشت هيچكس از ياران خاقان تبعهء وى شود يا چيزى از ياران خاقان بگيرد . ابن فرات به نزد المقتدر بالله رفت و به دو خبر داد كه على بن عيسى به ابن ابى الساج نوشته و دستورش داده كه سوى رى شود به مكارى بر ضد خليفه ، و تدبير به مخالفت وى . المقتدر بالله اين

6844