نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6929
برد شبى از او غافل نماند . در همان وقت كه نازوك كشته شد ، عبد الله بن حمدان پيش روى قاهر بود و او را خليفه مىدانست ، وقتى قاهر گريخت ، ابن حمدان جبه اى پشمين از يكى از غلامان خواست و مالى براى وى تعهد كرد . جبه را بپوشيد و شتابان به آهنگ يكى از درها برفت . گروهى از غلامان و خادمان از كار وى خبر يافتند و پيوسته تير به وى افكندند تا او را كشتند و سرش را بريدند . سخن از بازگشت مقتدر به خلافت مونس مظفر ، المقتدر بالله را برون آورد و از او خواست كه به خانهء خلافت بازگردد و بر مردم نمودار شود . مقتدر خواست كه از اين كار معافش دارد اما چندان اصرار كرد تا وى را با خادمش بشرى در كشتىاى پس فرستاد . وقتى مقتدر وارد قصر شد دربارهء عبد الله بن حمدان پرسش كرد ، كشته شدن او را به مقتدر خبر دادند كه از اين آزرده شد ، از آن رو كه بنزد وى به درستى پيوسته بود كه وى از آغاز كار آنچه را نازوك مىخواست نمىخواسته بود و گمان نداشته بود كه كار بدانجا مىرسد كه رسيد . پس از آن مقتدر براى مردم به مجلس نشست و به خويشتن با آنها سخن كرد . به پيادگان گفت : « شش مقررى از آن شما به عهدهء من است و يك دينار اضافه . » به غلامان گفت : « مقررى چهار ماه شما به عهدهء من است . » به ديگر سپاهيان گفت : « مقررى چهار ماه و اضافه پنج دينار براى هر كدام به عهدهء من است ، چيزى كه بدين رسا باشد بنزد من نيست ، اما آنچه را از جامه ها و فرشهايم مانده مىفروشم و املاك خودم را با املاك كسانى كه دستور من بر آنها روان است مىفروشم . » پس مردم با وى بيعت تازه كردند . ( 125 مقتدر بكوشيد تا آنچه را براى كسان
6929
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6929