ابو طالب محمد بن احمد بهلولى ، به عوض قضاى مدينه كه پدرش داشته بود به قضاى اهواز و انبار گماشته شد .
و هم در اين سال ابو اسحاق بن ضحاك خصيبى و ليث بن على به رقه درگذشتند .
در اين سال همانكه ياد وى از پيش رفت سالار حج بود .
( 121 آنگاه سال سيصد و هفدهم درآمد .
سخن از رخدادها كه به سال سيصد و هفدهم بود از اخبار بنى عباس در اين سال بعضى سرداران مقتدر بر ضد وى شوريدند و او را خلع كردند و سپاهيان ، حرمت خانه اش را شكستند و مالش را به غارت بردند . پس از آن به خلافت باز برده شد و بيعت او تجديد شد . سبب آن بود كه وقتى مونس مظفر از رقه بيامد كه او را سوى قرمطيان فرستاده بودند و نزديك بغداد شد عبد الله بن حمدان و نازوك حاجب او را بديدند و بر ضد مقتدر تحريكش كردند و به دو گفتند كه مقتدر قصد دارد او را از اميرى معزول كند و هارون ، پسر غريب ، را به جايش نهد ، به سبب آنچه از پيش گذشت كه مقتدر ابن حمدان را از دينور معزول كرده بود و نازوك را نيز رنجانيده بود ، و اين سخنان در خاطر مونس موثر افتاد ، در اولين روز محرم به بغداد درآمد و سوى خانهء خويش رفت و سوى خانه خليفه نرفت . مقتدر ابو العباس پسر خويش را با محمد بن مقله وزير خويش به نزد وى فرستاد كه اشتياق مقتدر و رغبت وى را به ديدار مونس با وى بگفتند ، عذر آورد كه بيمار است و نرفتن وى به سبب آن بوده . مردم شايعه گويى كردند كه وى رفتن به نزد خليفه را خوش ندارد . پيادگان مصافى ملازم حضرت به در خانه مونس شدند ، ياران مونس به آنها تاختند و آنها را پس راندند . در خاطر مونس افتاد كه عمل پيادگان به دستور مقتدر بوده ، پس ، از خانه برون شد و در كشتىاى نشست

6924