آورد و بدين ترتيب مردم از ديار خود آواره شدند ، ولى به قول جرفادقانى « تقدير بارى تعالى چنان افتاد كه مدت يك ماه برگ بر درخت نجنبيد و خرمنها بر صحرا بماند » . جرفادقانى در اين « خاتمه » به ساده نويسى و نثر مرسل گراييده و عباراتى فصيح و دلپذير آورده است ، چنان كه غالبا از صنعت موازنه و ارداف و تسجيع و ترصيع عارى است ، و از اين حيث با ترجمهء تاريخ يمينى فرق بسيارى دارد ، براى نمونه رجوع كنيد به صفحهء 422 - 423 كتاب . 2 - ملحقهء ديگر « آخر يمينى » است كه عتبى آن را در پايان كتاب خود آورده و در آن از شخصى به نام ابو الحسن بغوى كه از امرا بوده بدگويى كرده است . مترجم اين قسمت ابو اسماعيل سعيد بن ابى المفاخر اصفهانى معروف به سكَّرى است ، و ترجمه در نيمهء اول قرن هفتم انجام گرفته است . كاتب نسخهء « شع » ابو اسماعيل را كه به انديشهء برابرى با جرفادقانى افتاده و به ترجمهء « آخر يمينى » مبادرت جسته است سخت سرزنش كرده و او را شايستهء اين كار ندانسته است و حق با اوست . 3 - ترجمهء مرثيهء امير نصر بن ناصر الدين سبكتگين است كه در سنين جوانى در گذشته است . جرفادقانى عين متن عربى آن را آورده كه در كتاب حاضر مندرج است ، امّا در چاپ سنگى 1272 هجرى ترجمهء اين قسمت به شيوهء مصنوع توسط حبيب الدّين جرفادقانى بر كتاب الحاق گرديده . اين ترجمه را نيز براى مزيد فايدت به كتاب افزوديم . شرح حال عتبى : مؤلَّف تاريخ عتبى كه به عربى فصيح تأليف شده و از اين نظر جزو متون ادب