مقدّمهء مصحّح به نام خدا آشنايى من با ترجمهء تاريخ يمينى كه در مقابله و تصحيح آن پنج سال رنج بردهام از سالها پيش بوده است . در آغاز مطالعهء كتاب ، با سابقهء ذهنى كه در بارهء عبارات و جملات متكلَّف و مغلق و ثقيل آن داشتم گمان مىبردم كه كتابى است در رديف تاريخ وصّاف الحضره و تاريخ معجم و مانند آنها ، امّا پس از بررسى كامل بدين نتيجه رسيدم كه تكلَّف و اغلاق جز در موارد معدود وجود ندارد و اغلب در تضاعيف كتاب عباراتى ساده و در عين حال فصيح و روان ملاحظه مىشود ، از قبيل فصل « ذكر دارا بن شمس المعالى » ( ص 355 ) كه در اين جا چند سطر از آغاز آن نقل مىشود : « دار ابن شمس المعالى بعد از آنكه از جانب ابو على در جانب ملك رضى گرديد ملازم خدمت بود و مساهم نعمت او ، تا شمس المعالى با سر مملكت خويش آمد . او به خدمت پدر از خدمت اجانب مستغنى شد و پيش پدر به نظر اشفاق و اشبال و قضيّت پدر پسرى ملحوظ و محظوظ بود تا او را به طبرستان فرستاد ، و آن جايگاه بر جملهء طاعت و رعايت مصلحت و قيام به جواب منازعان مملكت پدر مدّتى مقيم بود . . . » همچنين آنجا كه فخر الدّوله از دو برادر خود ستم ديده ، به قابوس ملتجى مىشود و عضد الدّوله او را از قابوس مطالبه مىكند ، جرفادقانى پاسخ قابوس را اين چنين شرح مىدهد :