نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5920
بود شيعه بنام عبد الله پسر عبد الرحمان كه به معتصم نوشت و اين را به او خبر داد ، منكجور نيز نوشت و اين را دروغ شمرد . ميان منكجور و عبد الله بن عبد الرحمان گفتگو افتاد چندان كه منكجور آهنگ كشتن عبد الله بن عبد الرحمان كرد و عبد الله از مردم اردبيل كمك خواست كه وى را از آنچه منكجور دربارهء وى مىخواست كرد ، حفظ كردند و منكجور با آنها نبرد كرد . اين خبر به معتصم رسيد و به افشين دستور داد يكى را بفرستد كه منكجور را معزول كند . افشين يكى از سرداران معتبر سپاه خويش را فرستاد و چون منكجور از اين خبر يافت خلع كرد و اوباش را بنزد خويش فراهم آورد و از اردبيل برون شد كه اين سردار او را بديد و با وى نبرد كرد . منكجور هزيمت شد و سوى يكى از قلعه هاى آذربايجان شد كه بابك آن را ويران كرده بود . قلعه اى بوده بود استوار بر كوهى دستنيافتنى ، كه آن را بنيان كرد و مرمت كرد و در آن حصارى شد و بيشتر از يك ماه در آنجا بماند . ياران منكجور كه با او در قلعه بودند بر او تاختند و تسليمش كردند و به سردارى دادند كه با وى به نبرد بود كه وى را به سامرا برد و معتصم بگفت تا او را بداشتند و دربارهء كار وى از افشين بد گمان شد . به قولى سردارى كه براى نبرد منكجور فرستاده شده بود بغاى بزرگ بود . و به قولى وقتى بغا با منكجور روبرو شد منكجور با امان به نزد وى شد . در اين سال ياطس رومى بمرد و در سامرا پهلوى بابك آويخته شد . و هم در اين سال ، به ماه رمضان ، ابراهيم بن مهدى درگذشت و معتصم بر او نماز كرد . در اين سال محمد بن داود سالار حج بود . آنگاه سال دويست و بيست و پنجم درآمد .
5920
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5920