نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5889
سر آن را پوشانيده و سوراخى نهاده كه آب و نان پيش وى اندازد . » معتصم گفت : « پندارم كه بدين ترتيب چاق شده . » پس اشناس به محمد بن سعيد گفت آب به چاه ريزد تا بميرد و چاه پر شود . محمد همچنان آب بر وى مىريخت اما ريگ آب را فرو مىبرد كه غرق نشد و چاه پر نشد . اشناس بگفت تا او را به غطريف خجندى دهند ، كه بدادند . چند روزى پيش وى ببود سپس بمرد و به گورش كردند . اما هرثمة بن نضر ختلى ، وى ولايتدار مراغه بود و در شمار كسانى بود كه عباس نام برده بود كه از ياران اوست معتصم نوشت كه او را در بند آهنين بيارند . افشين دربارهء او سخن كرد و از معتصم بخشش وى را خواست كه او را به افشين بخشيد . افشين نامه اى به هرثمه نوشت و خبر داد كه امير مؤمنانش به وى بخشيده و او را ولايتدار شهرى كرد ، كه در آنجا به دو رسد . وى را شبانگاه به دينور رسانيدند كه در بند بود و با بند آهنين در كاروانسرا افكندند ، هنگام شب نامه به دو رسيد و صبحگاهان ولايتدار دينور بود . باقى سرداران كشته شدند ، با كسانى از تركان و فرغانيان و ديگران كه نامشان محفوظ نمانده ، همگى كشته شدند . معتصم به سلامت و نيكوترين حالت به سامرا رسيد و آن روز عباس ، لعين ناميده شد . پسران سندس را كه از فرزندان مأمون بودند به ايتاخ داد كه در زيرزمينى از خانهء وى بداشته شدند و پس از آن بمردند . در اين سال ، در شوال ، اسحاق بن ابراهيم زخمى شد ، يكى از خادمانش او را زخمدار كرد . در اين سال محمد بن داود سالار حج بود . آنگاه سال دويست و بيست و چهارم درآمد .
5889
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5889