نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5823
و كس با آن نيست . بيم هست كه كسى سوى آن رود و مال و اسير بگيرد . » ابن جويدان با آنها به اسارت بود كه مىخواستند وى را با دبيرى از آن عبد الرحمان بن حبيب كه بابك اسيرش كرده بود ، مبادله كنند . وقتى با بغا از مال و سلاح و اسير سخن آوردند مصمم شد با مردم ، اردو بزند ، كس پيش داود سياه فرستاد كه هر كجا كوهى محفوظ ديدى بر آن اردو بزن . داود به طرف كوهى مورب [1] رفت كه از بسيارى شيب كسان را جاى نشستن بر آن نبود و بر آن اردو زد . بر كنار كوه جايى كه همانند ديوار بود و در آنجا راه نبود براى بغا خيمه اى به پا كردند . بغا بيامد و پياده شد كسان را نيز پياده كرد ، كسان خسته و وامانده بودند و توشه هايشان تمام شده بود ، به حال آرايش ماندند و از جانب پايين كشيك مىدادند . دشمن از طرف ديگر سوى آنها آمد ، در كوه آويختند تا به خيمهء بغا رسيدند و آن را در هم كوفتند و به اردوگاه شبيخون زدند ، بغا پياده برفت تا نجات يافت . فضل بن كاوس زخمدار شد . جناح سكرى كشته شد ، ابن جوشن نيز كشته شد . يكى از دو برادر خويشاوند فضل بن سهل نيز كشته شد . بغا پياده از اردوگاه برون شد اسبى بيافت و بر آن بنشست و بر ابن بعيث گذشت كه او را بر هشتاد سر بالا برد و به طرف اردوگاه محمد بن حميد فرود آورد كه در دل شب آنجا رسيد . خرميان مال و اردوگاه و سلاح و ابن جويدان اسير را گرفتند و كسان را تعاقب كردند . كسان پراكنده و فرارى گذشتند تا به نزد بغا رسيدند كه در خندق محمد بن - حميد بود . بغا پانزده روز در خندق محمد بن حميد بماند تا نامهء افشين به نزد وى آمد كه دستور مىداد سوى مراغه باز گردد . فضل بن كاوس با همه كسانى كه از اردوگاه افشين با وى آمده بودند سوى افشين بازگشت . افشين در آن سال مردم را در قشلاقهايشان پراكنده كرد تا وقتى كه بهار سال بعد بيامد . در اين سال يكى از سرداران بابك به نام طرخان كشته شد .