بجنبانيد . مردم اردوگاه بانگ بر آوردند : « سلاح ، سلاح . » و بر نشستند و آهنگ بذ كردند . اما آن دو كس كه برهنه بودند ، به آنها رسيدند . مقدمه دار آنها را بگرفت و پيش افشين برد كه قضيهء خويش را با وى بگفتند گفت : « بى آنكه دستورى داده باشم دست به كارى زد . » بغا همانند هزيمت شده سوى خندق محمد بن حميد بازگشت و به افشين نوشت و اين را به دو خبر داد و كمك خواست و خبر داد كه سپاه در هم شكسته . افشين برادر خويش فضل پسر كاووس و احمد بن خليل و احمد بن جوشن و جناح يك چشم سكزى و سالار نگهبانان حسن بن سهل و يكى از دو برادر خويشاوند فضل بن سهل را سوى او فرستاد كه هشتاد سر را دور زدند و مردم و اردوگاه از آمدنشان خرسند شدند . آنگاه افشين به بغا نوشت و خبر داد كه در روزى كه نام برده بود سوى بابك هجوم مىبرد و به او دستور داده بود كه در همان روز به بابك هجوم برد كه از هر دو سوى با وى نبرد كرده باشند .
افشين در آن روز به آهنگ بابك از دروذ در آمد . بغا نيز از خندق محمد ابن حميد در آمد و به طرف هشتاد سر بالا رفت و بر بلندىاى [1] پهلوى گور محمد بن - حميد اردو زد . بادى سرد وزيدن گرفت و بارانى سخت باريد و كسان از شدت سرما و شدت باد ، صبر كردن نتوانستند و بغا به اردوگاه خويش بازگشت .
افشين روز بعد به وقتى كه بغا به اردوگاه خويش بازگشته بود با خرميان نبرد كرد و بابك را هزيمت كرد و اردوگاه وى را بگرفت ، با خيمهء بابك و زنى كه همراه وى در اردوگاه بوده بود و در اردوگاه بابك جاى گرفت . بغا روز بعد آماده شد و به طرف هشتاد سر بالا رفت و ديد كه سپاهى كه در هشتاد سر مقابل وى بوده بود سوى بابك بازگشته ، بغا به محل آن رفت و مقدارى خرده ريز و قماش به دست وى افتاد . آنگاه از هشتاد سر به آهنگ بذ سرازير شد به مردى و غلامى رسيد كه خفته

[1] كلمهء متن « دعوه » كه باحتمال قوى تحريف « ربوه » است . ( م )

5819