responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5814


معتصم رسد با وى همنشين بوده بود و ضمن طيبتها كه با وى مىگفته بود اين بود كه :
« به خدا هرگز به مقصود نمىرسى . » گويد : هفتى مردى ميانه بالا و تنومند بود و معتصم مردى لاغر و سبك اندام ، معتصم در رفتن از هفتى پيشى مىگرفت و چون از او جلوتر مىرفت و هفتى را با خويشتن نمىديد سوى او مىنگريست و مىگفت : « چرا راه نمىآيى ؟ » و او را به شتاب در رفتن مىخواند كه به دو برسد . و چون اين كار و دستور معتصم به هفتى مكرر شد ، هفتى به طيبت به دو گفت : « خدايت قرين صلاح بدارد پنداشتم با خليفه اى همراه مىروم و نمىدانستم با پيكى به راه مىروم ، به خدا هرگز به مقصود نمىرسى » معتصم از گفتهء او بخنديد و گفت : « واى تو مگر مقصودى مانده كه بدان نرسيده باشم ، از پس خلافت نيز چنين مىگويى ؟ » هفتى به دو گفت : « مگر پندارى كه اكنون به مقصود رسيده اى ، از خلافت فقط اسمى از آن تو است ، به خدا دستورت از دو گوشت آن طرفتر نمىرود . خليفه ، فضل ابن مروان است كه دستور مىدهد و دستور وى در دم روان مىشود . » معتصم به دو گفت : « كدام دستور من روان نشده ؟ » هفتى به دو گفت : « از دو ماه پيش براى من فلان و فلان مقدار دستور داده اى اما تا كنون از آنچه دستور داده اى حبه اى به من نداده‌اند . » گويد : معتصم اين را از فضل بن مروان در دل گرفت تا او را بينداخت .
به قولى : وقتى نسبت به او متغير شد نخستين چيزى كه در كار وى پديد آورد اين بود كه احمد بن عمار خراسانى را به نظارت مخارج خاص گماشت و نصر بن - منصور را به نظارت خراج و همهء كارها گماشت و بدين گونه ببود . محمد بن - عبد الملك زيات آنچه را پدرش براى مأمون به عهده داشته بود ، انجام مىداد يعنى

5814

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5814
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست