نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5806
را نيز كه سردارى از مردم جزيره بود ، در روستايى به نام ارشق نهاد كه قلعه آنجا را مرمت كرد و خندقى اطراف آن بكند . علويه يك چشم را كه از سرداران ابنا بود در قلعه اى مجاور اردبيل نهاد به نام قلعه نهر . و چنان شد كه رهگذران و كاروانها از اردبيل برون مىشدند و كس با آنها بود كه بدرقه شان [1] مىكرد تا به قلعهء نهر رسند ، آنگاه صاحب قلعه نهر آنها را بدرقه [ 1 ] مىكرد تا به نزد هيثم غنوى ، هيثم با كسى كه از ناحيه وى آمده بود برون مىشد تا او را به سالار قلعهء نهر تسليم كند و كسانى را كه از جانب وى اردبيل مىآمدند بدرقه [ 1 ] كند ، وقتى هيثم و سالار قلعهء نهر به نيمه راه مىرسيدند ، سالار قلعهء نهر همراهان خويش را به هيثم تسليم مىكرد . هيثم نيز همراهان خويش را به سالار قلعهء نهر تسليم مىكرد و اين با اينان و آن با آنان روان مىشدند ، اگر يكيشان زودتر از يار خويش به محل مىرسيد از آنجا نمىگذشت تا ديگرى بيايد و هر كدام همراهان خويش را به يار خويش دهند كه اين ، سوى اردبيل بدرقه شان [ 1 ] كند و آن ، سوى اردوگاه افشين . آنگاه هيثم غنوى همراهان خويش را به طرف ياران ابو سعيد بدرقه مىكرد كه برون شده بودند و در نيمه راه مانده بودند ، ابو سعيد و يارانش همراهان خود را به هيثم تسليم مىكردند ، هيثم نيز همراهان خويش را به ياران ابو سعيد تسليم مىكرد كه ابو سعيد و يارانش با مردم كاروان سوى خش مىرفتند و هيثم و يارانش با كسانى كه در دستشان بودند سوى ارشق مىرفتند تا روز بعد آنجا رسند و آنها را به علويه يك چشم و يارانش تسليم كنند كه آنها را به جايى كه آهنگ آن داشتند برسانند . ابو سعيد و همراهانش سوى خش و سپس سوى اردوگاه افشين مىرفتند كاروانسالار افشين به نزد وى مىآمد و مردم كاروان را از وى مىگرفت و آنها را به اردوگاه افشين مىرسانيد . كار بدين گونه روان بود . وقتى يكى از جاسوسان به نزد ابو سعيد يا يكى از پادگانها راه مىيافت وى را به نزد افشين مىفرستادند ، افشين جاسوسان را نمىكشت و آنها را تازيانه نمىزد بلكه بخشش مىكرد و جايزه
[1] كلمهء متن : از بدرقه فعلى ساخته به صورت يبدرق . ( م )
5806
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5806