نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5761
گفت : « اين گفتار امير مؤمنان است . » گفت : « شايد گفتار امير مؤمنان باشد اما مردم را بدان امر نكند و بدان دعوت نكند ، اگر به من بگويى كه امير مؤمنان دستورت داده كه بگويم آنچه را دستور دهى مىگويم كه تو در مورد هر چه كه از جانب وى با من بگويى موثقى و مؤتمن و اگر چيزى از جانب وى به من بگويى بر آن مىروم . » گفت : « به من نگفته چيزى با تو بگويم . » على بن مقاتل گفت : « شايد گفتار وى چون اختلاف ياران پيمبر خدا باشد ، صلى الله عليه و سلم ، دربارهء فرايض و مواريث كه مردم را بدان وادار نكردند . » ابو حسان به دو گفت : « به نزد من جز شنوايى و اطاعت نيست دستورم ده تا اطاعت كنم . » گفت : « به من نگفته كه دستورت دهم ، به من گفته امتحانت كنم . » آنگاه به احمد بن حنبل پرداخت و به دو گفت : « دربارهء قرآن چه مىگويى ؟ » گفت : « كلام خداست . » گفت : « مخلوق هست ؟ » گفت : « كلام خداست ، بر اين نمىافزايم . » گويد : پس او را به مضمون رقعه امتحان كرد و چون به آنجا رسيد كه « چيزى همانند او نيست و شنوا و بيناست » [1] از پذيرفتن از اينكه « چيزى از مخلوق وى به هيچ معنى از معانى و هيچ وجه از وجوه همانند او نيست » خوددارى كرد . گويد : ابن بكاء اصغر دخالت كرد و گفت : « خدايت قرين صلاح بدارد او مىگويد : شنواست با گوش و بيناست با چشم . » اسحاق به احمد بن حنبل گفت : « معنى گفتهء خدا كه شنوا و بيناست چه باشد ؟ » گفت : « او چنان است كه خويشتن را وصف كرده ؟ »
[1] از اين عبارت توان دريافت كه متن رقعه امتحان بيشتر از آن بوده كه پيش از اين آمده . ( م )
5761
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5761