نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5735
عطا ، عهده دار مظالم عبد الله بن طاهر گويد : عبد الله بن طاهر دل با فرزندان ابو طالب داشت ، پدرش نيز پيش از او چنين بوده بود . راوى گويد : مأمون اين را رد كرد و نپذيرفت ، و چون باز اين سخن را به دو گفتند ، يكى را نهانى به نزد عبد الله فرستاد و به دو گفت : « به صورت قاريان و زاهدان به مصر برو ، جمعى از بزرگان آنجا را سوى قاسم بن ابراهيم بن طباطبا دعوت كن ، و از مناقب علم و فضائل وى ياد كن ، پس از آن سوى يكى از خواص عبد الله بن - طاهر برو ، پس از آن به نزد عبد الله بن طاهر برو و دعوتش كن و ترغيب كن كه دعوت را بپذيرد ، و كنه نيت وى را بجوى ، چنان كه بايد و با آنچه از او مىشنوى بنزد من آى . » گويد : آن مرد چنان كرد كه مأمون گفته بود و دستور داده بود و چون جمعى از سران و بزرگان را دعوت كرد ، روزى بر در عبد الله بن طاهر نشست ، وى از پس صلح و امان با عبيد الله بن سرى ، بر نشسته بود و سوى او رفته بود و چون بازگشت آن مرد به پا خاست و رقعه اى از آستين خويش در آورد و به دو داد كه آن را به دست خويش گرفت و همين كه وارد شد حاجب به نزد مرد آمد و وى را به نزد عبد الله برد كه بر فرش خويش نشسته بود و ميان وى و زمين چيزى جز آن نبود ، پاهاى خويش را دراز كرده بود و پاپوش به پا داشت . به دو گفت : « آن مقدار سخنت را كه در رقعه اى بود فهم كردم ، بيار آنچه دارى . » گفت : « از تو امان دارم و حمايت خداى با آن گفت : « از آن تست . » گويد : پس آنچه را مىخواست به دو وانمود و او را سوى قاسم خواند و از فضائل و زهد وى ياد كرد . عبد الله به دو گفت : « با من انصاف مىكنى ؟ » گفت : « آرى . »
5735
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5735