نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5731
« مرحبا مرحبا و خوش آمدا « به آن كس كه وقتى آبگاه دو ناحيه به جوش آيد « كف وى چونان درياست « مأمون كه خدايش مؤيد بدارد « تا وقتى كه شما براى وى بجاى باشيد « باك ندارد كه چه شكافى « از كدام سوى آيد . « شما كه بروزگار قديم « ز آن زريق و مصعب و حسين بوديد « سزاوار بود كه بسرورى برسيد « و بر جهانيان برترى گيريد . » عبد الله گفت : « مادرت عزادارت شود تو كيستى ؟ » گفت : « بطين شاعر حمصى . » گفت : « اى غلام برو ببين چند بيت گفت ؟ » « گفت : « هفت بيت . » گويد : عبد الله بگفت تا هفت هزار درم به دو دادند يا هفتصد درم و همچنان با عبد الله بود تا وارد مصر و اسكندريه شدند و در اسكندريه در راهى با اسب خويش فرو رفت و آنجا بمرد . در اين سال عبد الله بن طاهر اسكندريه را گشود ، به قولى اسكندريه را به سال دويست و يازدهم گشود و آن كسان از مردم اندلس را كه بر آن تسلط يافته بودند از آنجا براند .
5731
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5731