نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5726
بياريد . » گويد : آن روز ام جعفر صلح را به پوران بخشيد . گويد : بدين سبب صلح به ملكيت من بازگشت ، پيش از آن ، از آن من بود ، روزى حميد طوسى به نزد من آمد و چهار شعر را كه ضمن آن ستايش ذو الرياستين گفته بود به من داد كه خواندم ، به دو گفتم : « آن را بنزد ذو الرياستين مىفرستم ، عجالة صلح را تيول تو مىكنم تا پاداش تو از پيش وى بيايد . » و آن را تيول وى كردم ، آنگاه مأمون آن را به ام جعفر داد كه به پوران بخشيد . على بن حسين گويد : چنان بود كه پرده از مقابل حسن بن سهل بر نمىگرفتند و شمع از پيش روى او بر نمىداشتند تا خورشيد بر آيد كه چون مىنگريست آن را ببيند . بدفال بود ، خوش داشت وقتى پيش او مىروند بگويند : « از خوشى و سرور آمديم » خوش نداشت كه به نزد وى از جنازه يا مرگ كسى ياد كنند . گويد : روزى به نزد وى در آمدم ، يكى گفت : « امروز على بن حسين پسر خويش حسن را به مكتب داد . » گويد : مرا دعا گفت و برفتم ، در خانهء خويش بيست هزار درم يافتم كه بخشيده به حسن بود و حواله اى به مقدار بيست هزار درهم . گويد : حسن از زمين خويش در بصره مقدارى به من بخشيد كه به پنجاه هزار دينار قيمت شد و بغاى بزرگ آن را از من گرفت و به زمين خويش افزود . از ابو حسان زيادى آوردهاند كه وقتى مأمون به نزد حسن بن فضل بن سهل رفت پس از زفاف با پوران روزى چند به نزد وى ببود ، مدت رفتن و برگشتن وى چهل روز بود . به روز پنجشنبه يازده روز رفته از شوال وارد شد . محمد بن موسى خوارزمى گويد : مأمون هشت روز مانده از ماه رمضان سوى حسن روان شد كه در فم الصلح بود و نه روز مانده از شوال سال دويست و دهم از فم الصلح بازگشت .
5726
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5726