نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5707
گفتند : « براى ما در بزن تا به نزد وى رويم . » و چون به درون رفتند وى را در دواجى [1] پيچيده يافتند كه زير خويش كشيده بود و از سر تا پا به خويشتن محكم كرده بود ، وى را تكان دادند كه نجنبيد ، چهره اش را نمايان كردند و وى را مرده يافتند وقتى را كه در آن مرده بود ندانستند و هيچكس از خادمان وى از وقت وفاتش خبر دار نشده بود . راوى گويد : خادم را از خبر وى پرسيدند و از آخرين خبرى كه دربارهء وى دانسته بود كه گفت : « نماز مغرب و عشا را بكرد آنگاه دواج را به خويش پيچيد . » خادم گويد : شنيدمش كه به پارسى سخنى مىگفت كه چنين بود : در مرگ نيز مردى وايذ . [2] كلثوم بن ثابت كه كنيهء ابو سعد داشته بود گويد : من عامل بريد خراسان بودم . به روز جمعه جاى نشستم زير منبر بود . بال دويست و هفتم ، دو سال پس از ولايتدارى طاهر بن حسين در مراسم جمعه حضور يافتم ، طاهر به منبر رفت و سخنرانى كرد اما چون به ياد خليفه رسيد از دعا گفتن وى خوددارى كرد گفت : « خدايا ، امت محمد را به همان گونه كه دوستان خويش را به صلاح برده اى به صلاح ببر و زحمت كسى را كه در آن سركشى كند و بر عليه آن سپاه فراهم آرد با بستن شكاف و حفظ خونها و اصلاح فيما بين از ميان بردار . » گويد : با خويشتن گفتم : « من نخستين فضولم از آن رو كه خبر را نهان نمىدارم . » پس برفتم و غسل كردم ، غسل مردگان ، و روپوش مردگان به تن كردم و پيراهنى پوشيدم و عبايى و پوشش سياه بيفكندم و به مأمون نوشتم . گويد : وقتى نماز پسين را بكرد مرا پيش خواند در پلك و گوشهء چشم وى
[1] كلمهء متن . فارسى است به معنى لحاف [2] تمام جمله در متن به فارسى است وايذ ظاهرا تحريف يا تعبير ديگرى از بايد است . ( م )
5707
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5707