نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5684
گفت : « اين پاسخ من نبود ، پندارم سهو كردى يا در انديشه بودى ؟ » گفتم : « آرى ، اى امير مؤمنان . » گفت : « چه مىانديشيدى ؟ » گويد : گفتم : « اى امير مؤمنان در اين مىانديشيدم كه سوى مردم بغداد مىرويم و بيشتر از پنجاه هزار درم همراه ما نيست ، با وجود فتنه كه بر دلهاى مردم چيره شده و آن را خوش داشتهاند ، اگر يكى به پا خيزد يا يكى بجنبد وضع ما چگونه مىشود ؟ » گويد : دير بينديشيد آنگاه گفت : « احمد راست گفتى ، چه نيك انديشيده اى ، اما من به تو مىگويم كه مردمان سه طبقهاند : ستمگر ، ستمديده و نه ستمگر و نه ستمديده . آنكه ستمگر است بجز عفو و گذشت ما چيزى انتظار ندارد ، ستمديده جز اين انتظار ندارد كه به وسيلهء ما انصاف گيرد و آنكه نه ستمگر است و نه ستمديده در خانه اش مىنشيند . » گويد : به خدا چنان بود كه گفته بود . در اين سال بگفت تا در كار تقسيم ( محصول ) با مردم سواد به ترتيب دو پنجم عمل شود . پيش از آن ترتيب نصف مورد عمل بود و پيمانه تازه اى را معمول كرد كه معادل ده پيمانهء هارونى بود . در اين سال يحيى بن معاذ با بابك نبرد كرد و هيچيك از آنها به حريف خويش ظفر نيافت . ( در اين سال ) مأمون صالح بن رشيد را ولايتدار بصره كرد و عبيد الله بن حسن طالبى را ولايتدار حرمين كرد . در اين سال عبيد الله بن حسن سالار حج بود . آنگاه سال دويست و پنجم در آمد .
5684
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5684