نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5563
مضمون : « سوگند به پروردگار سكون و حركت « كه حادثات بد دامهاى بسيار دارد « اختلاف شب و روز « و گردش ستارگان فلك « براى اين است كه نعيم را از شاهى « كه به ملك دنيا دلبسته است « به شاه ديگر انتقال دهد . « ملك صاحب عرش دايم ابدى است « نه فانى است و نه شريك دارد . » به دو گفت : « برخيز كه خشم خداى بر تو باد . » گويد : پس كنيز برخاست ، محمد جام بلور خوش ساختى داشت كه آن را زب رياح مىناميد و پيش روى او نهاده بود وقتى كنيزك براى رفتن برخاست به جام خورد و آن را شكست . ابراهيم گويد : شگفت آنكه هر وقت با اين كنيزك مىنشستيم ناخوشايندى در مجلس خويش مىديديم . محمد به من گفت : « واى تو اى ابراهيم مىبينى اين كنيزك چه كرد ؟ آنگاه كار جام رخ داد . به خدا گمان دارم كه كارم نزديك شده . » گفتم : « خداى عمرت را دراز كند و ملكت را نيرو دهد و دوامت دهد و دشمنت را سركوب كند . » گويد : هنوز سخن به سر نرفته بود كه صدايى از دجله شنيدم كه كارى كه دربارهء آن راى مىزديد به سر رفت [1] گفت : « اى ابراهيم آنچه را شنيدم نشنيدى ؟ »