نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5520
« مگر قومى در تو نبودند « كه مسكن و قربشان زينتى از زينتها بود « كلاغ سياه بانگ تفرقه شان زد « كه پراكنده شدند « به سبب آنها از سوزش فراق چه ديدى « كسانى را به نزد خدا مىسپارم « كه وقتى يادشان آرم « اشك از ديدهام سرازير مىشود « ببودند اما روزگار پراكنده شان كرد و از هم جدا كرد « و روزگار ما بين دو گروه جدايى مىآورد . » گويد : محمد ، على فراهمرد را با جنگاورانى كه به دو پيوست بر قصر صالح و قصر سليمان بن ابى جعفر گماشت تا قصرهاى دجله و ناحيه هاى مجاور آن ، و او در كار سوختن و ويران كردن خانه ها و كوچه ها به وسيلهء منجنيقها و ارابه ها به دست مردى به نام سمرقندى كه منجنيق مىانداخت اصرار مىداشت . گويد : طاهر نيز چنين كرد و كس پيش مردم حومه ها فرستاد كه بر راه انبار و در كوفه و مجاور آن بودند و همين كه مردم يك ناحيه دعوت وى را مىپذيرفتند به دورشان خندق مىزد و پادگانها و پرچمهاى خويش را مىنهاد و هر كه امتناع مىكرد و به اطاعت وى نمىآمد با وى دشمنى و پيكار مىكرد و خانه اش را آتش مىزد . بدين سان بود و صبح و شب با سرداران و سواران و پيادگان خويش به كار بود چندان كه بغداد به ويرانى مىرفت و مردمان بيم كردند كه ويران بماند . گويد : حسين خليع در اين باب شعرى دارد به اين مضمون : « آيا با شتاب از دو سوى بغداد « روان مىشوى
5520
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5520