نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5799
گويد : به خدا وقتى مىرفت ، چنان كه گفته بود آخرين ديدار وى از عراق بود . خلافت ابو اسحاق معتصم محمد بن هارون الرشيد در اين سال ، با ابو اسحاق ، محمد بن هارون الرشيد ، بيعت خلافت كردند و اين به روز پنجشنبه دوازده روز مانده از رجب سال دويست و هيجدهم بود . گويند : كسان بيم داشتند عباس بن مأمون در كار خلافت با وى منازعه كند ولى از اين به سلامت ماندند . گويند : وقتى با ابو اسحاق بيعت خلافت كردند ، سپاهيان بشوريدند كه عباس را مىخواستند و وى را به عنوان خلافت خواندند . ابو اسحاق كس از پى عباس فرستاد و او را احضار كرد كه با ابو اسحاق بيعت كرد ، پس از آن عباس پيش سپاهيان رفت و گفت : « اين دوستى خنك چيست ؟ من با عمويم بيعت كردهام ، و خلافت را به دو تسليم كردهام . » و سپاه آرام گرفت . در اين سال معتصم بگفت تا آنچه را به دستور مأمون در طوانه بنيان كرده بودند ويران كنند و آنچه سلاح و لوازم و ديگر چيزها آنجا بود به مقدارى كه توانست ببرد ، و آنچه را كه نتوانست برد بسوخت ، و دستور داد كسانى را كه مأمون در آنجا سكونتشان داده بود سوى ولايتشان روانه كنند . در اين سال معتصم سوى بغداد باز گشت ، عباس بن مأمون نيز با وى بود و چنان كه گويند روز شنبه هلال ماه رمضان به آنجا رسيد . در اين سال چنان كه گفتهاند گروهى بسيار از مردم جبال ، از همدان و اصبهان و ماسبذان و مهرگان كدك به دين خرميان گرويدند و فراهم آمدند و در ولايت همدان اردو زدند ، معتصم سپاههايى به مقابلهء آنها فرستاد ، آخرين سپاهى كه سويشان
5799
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5799