نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5747
سخن از اينكه چرا مأمون على بن هشام را كشت ؟ سبب آن بود كه مأمون ولايتهاى جبال را به دو سپرده بود و چون از بد رفتارى وى با مردم قلمرو خويش خبر يافت كه كسان مىكشت و اموال مىگرفت ، عجيف را سوى وى فرستاد كه مىخواست وى را به غافگيرى بكشد و به نزد بابك رود ، اما عجيف به دو دست يافت و او را به نزد مأمون برد كه بگفت تا گردنش او را بزنند و ابن جليل به كشتن وى پرداخت . قتل حسين به دست حسين بن محمد برادر زاده ابن جليل انجام گرفت در اذنه به روز چهارشنبه چهارده روز مانده از جمادى الاول ، پس از آن سر على بن هشام را به بغداد و خراسان فرستادند كه در آنجا گردانيدند ، آنگاه به شام و جزيره باز - بردند و ولايت به ولايت بگردانيدند كه در ذى حجه به دمشق رسانيدند ، سپس آن را سوى مصر بردند ، پس از آن به دريا افكندند . گويند كه وقتى مأمون على بن هشام را كشت بگفت تا رقعه اى بنويسند و به سر وى آويزند تا كسان آن را بخوانند كه چنين نوشتند : « اما بعد ، چنان بود كه امير مؤمنان به روزگار مخلوع ، على بن هشام را نيز جزو ديگر مردم خراسان به يارى و قيام به حق خويش دعوت كرده بود ، و از جمله كسان بود كه پذيرفت و در پذيرفتن شتاب آورد و كمك كرد ، كمك نيكو . امير مؤمنان اين را دربارهء وى منظور داشت و او را بر آورد كه پنداشت اگر كارى به دو سپرده شود مطيع خداست و متقى و به دستور امير مؤمنان پاى بند ، رفتارش نكوست و طماع نيست . امير مؤمنان تفضل با وى آغاز كرد و كارهاى معتبر به او داد و بخششهاى سنگين كرد آنگاه امير مؤمنان بگفت تا در مقدار آن نظر كنند و آن را بيشتر از پنجاه هزار هزار درهم يافت اما دست به خيانت گشود و امانتى را كه سپرده به دو بود تباه كرد كه وى را از
5747
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5747