responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5727


به روز عيد فطر اين سال حميد بن عبد الحميد درگذشت و عدل كنيز وى شعرى گفت به اين مضمون :
« هر كه به روز فطر خرسند بود « يا انتظار سرور خويش را داشت « ما بدان خرسند نبوديم و خدا را ستايش ، « كه سرور ما در خاك گور بود . » در اين سال عبد الله بن طاهر مصر را گشود و عبيد الله بن سرى از او امان خواست .
سخن از اينكه چرا عبد الله بن طاهر از رقه به مصر رفت ؟ و چگونگى رفتن ابن سرى با امان به نزد وى گويند كه وقتى عبد الله بن طاهر از كار نصر بن شبث عقيلى فراغت يافت و وى را بنزد مأمون فرستاد ، به بغداد ، نامه هاى مأمون به دو رسيد كه دستور مىداد سوى مصر رود . احمد بن مخلد به من گفت كه در آن وقت به مصر بودم وقتى عبد الله بن طاهر نزديك شد و به يك منزلى آنجا رسيد يكى از سرداران خويش را پيش فرستاد كه براى اردوگاه وى محلى بجويد كه در آنجا اردو زند . ابن سرى به دور خويش خندقى زده بود ، خبر به ابن سرى رسيد كه آن سردار نزديك وى رسيده و با كسانى از ياران خويش كه از او پذيرفتند سوى سردارى رفت كه عبد الله بن طاهر او را بجستن محل اردوگاه فرستاده بود . سپاه ابن سرى با سردار عبد الله و ياران وى كه اندك بودند مقابل شد و سردار و يارانش عقب نشستند . سردار پيكى سوى عبد الله فرستاد و خبر خويش و خبر ابن سرى را با وى بگفت كه مردان خويش را بر استران نشاند ، بر هر استر دو مرد ، با لوازم و ابزار . اسبان را يدك كردند و با شتاب ره سپردند تا به سردار

5727

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5727
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست