responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5711


آنگاه سال دويست و نهم در آمد .
سخن از خبر حادثاتى كه به سال دويست و نهم بود از جمله حادثات سال آن بود كه عبد الله بن طاهر ، نصر بن شبث را به محاصره گرفت و او را به تنگنا انداخت تا امان خواست .
جعفر بن محمد عامرى گويد : هارون به ثمامه گفت : « يكى از مردم جزيره را به من بنماى كه عقل و بيان و معرفتى داشته باشد و پيامى را كه با وى مىفرستم از من به نصر بن شبث برساند . » گفت : « بله ، اى امير مؤمنان يكى از بنى عامر به نام جعفر پسر محمد . » گفت : « او را بنزد من آر . » جعفر گويد : ثمامه مرا به حضور خواند و بنزد مأمون برد كه با من بسيار سخن كرد آنگاه گفت تا آن را به نصر بن شبث برسانم .
گويد : بنزد نصر رفتم كه در كفر عزون بود به سروج ، پيام مأمون را با وى بگفتم كه به اطاعت آمد و شرطها نهاد از جمله آنكه پاى بر فرش مأمون ننهد .
گويد : بنزد مأمون رفتم و خبر را با وى بگفتم . گفت : « به خدا هرگز اين را از او نمىپذيرم اگر چه كارم به فروش پيراهنم بكشد ، مگر آنكه پاى بر فرش من نهد ، چرا از من متنفر است ؟ » گويد : گفتم : « به سبب خطايش و كارها كه كرده است . » گفت : « مگر خطاى وى به نزد من از فضل بن ربيع و عيسى بن ابى خالد بزرگتر است ؟ مىدانى فضل با من چه كرد ؟ سرداران و سپاهيان و سلاح مرا با همه چيزهايى كه براى من دربارهء آن وصيت شده بود برگرفت و پيش محمد برد و مرا در مرو تنها و بىكس نهاد . مرا رها كرد و برادرم را با من بد دل كرد چندان كه كار وى

5711

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5711
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست