responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5712


چنان شد كه شد و براى من از همه سختتر بود . مىدانى عيسى بن ابى خالد با من چه كرد ؟ جانشين مرا از شهرم و شهر نياكانم برون كرد ، خراج من و غنيمت مرا ببرد ، ولايتم را به ويرانى داد ، ابراهيم را به جاى من به خلافت نشانيد و وى را به عنوان من خواند . » گويد : گفتم : « اى امير مؤمنان ، آيا اجازهء سخن كردن به من مىدهى ؟ » گفت : « سخن كن . » گفتم : « فضل بن ربيع شيرپروردهء شماست و وابستهء شماست و وضع گذشتگان وى چون شماست و وضع گذشتگان شما چون اوست و به ترتيباتى پيوسته كه همه او را به تو پيوند مىدهد . عيسى بن ابى خالد يكى از اهل دولت تست و سابقهء وى و سابقهء گذشتگان وى به همين گونه است ، اما اين كسى است كه هرگز خدمتى نداشته كه بر آن تكيه كند ، گذشتگان وى نيز نداشته‌اند ، همه از سپاهيان بنى اميه بوده‌اند . » گفت : « اگر چنين است كه مىگويى پس كينه و خشم وى از چيست ؟ به هر - حال دست از او بر نمىدارم تا پاى بر فرش من نهد . » گويد : پس نصر سواران را بانگ زد كه به جولان آمدند آنگاه گفت : « واى بر او به چهار صد قورباغه كه زير بال وى بودند دست نيافت - مقصودش زطها بودند - به نيروى عمده عرب دست مىيابد ! » گويند : وقتى عبد الله بن طاهر در كار نبرد نصر بن شبث سختى كرد و به محاصره اش گرفت و وى را به امان خواستن واداشت و امانش داد ، نصر از اردوگاه خويش سوى رقه روان شد ، به سال دويست و نهم و به نزد عبد الله بن طاهر رفت .
و چنان بود كه پيش از آن ، و از آن پس كه عبد الله بن طاهر سپاهيان نصر را هزيمت كرده بود مأمون نامه اى به دو نوشته بود و او را به اطاعت و جدايى از عصيان خوانده بود كه او نپذيرفته بود و عبد الله به مأمون نامه نوشته بود . نامهء مأمون به

5712

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5712
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست