نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 499
بود ، چون اسكندر برادرش ، دارا الاصغر ، را بكشت ، اين چيز نتوانست كردن . پس انطيخس رومى بيامد و ملك از لب دجله از اين سوى تا رى بگرفت . اين اشك بزرگ شده بود ، برخاست و لختى سپاه او را گرد آمده بود و ملوك طوايف هر كسى او را يارى كردند و سپاه و خواسته فرستادند تا انطيخس را بشكند . و او سپاه بكشيد و حرب كرد و انطيخس را بكشت و ملكت وى بگرفت از لب دجله تا رى ، و ملوك طوايف او را فرمان كردند . چون او را بشناختند كه پسر دارا بود و ملك او را سزا بود ، به دو نامه ها كردند و نام او بر عنوان پيش از نام خود كردند ، و او بديشان نامه ها كرد و بپذيرفتند و ملك از دست ايشان بيرون نتوانست كردن و با ايشان مدارا مىكرد ، و همان قدر ملك همى داشت كه از دست ملك روم بيرون كرده بود ، از لب دجله تا رى همى داشت . پس چون سالى چند بر ملك بنشست ، پس از روم ملك بزرگ از روميّه آهنگ اشك كرد با سپاهى بسيار ، نام او قسطنطين ، و جاى نشست ملك روم به زمين روم اندر شهر روميّه بود ، و شهرى بود بزرگ و اندر همه روم شهرى بزرگتر از آن نبود . و قسطنطين سپاهى بسيار بياورد و از روم بيامد و روى به اشك نهاد . پسر دارا كه با وى حرب كند و كين انطيخس باز خواهد و خون از وى طلب كند . و اين اشك دانست [ كه با او بس نيايد ] سوى هر ملكى از ملوك طوايف كس فرستاد ، تا چهارصدهزار مرد با وى گرد آمدند . و از ملوك طوايف ملكى بود سوى اين اشك آمده بود و ملك حضر او داشتى ، و حضر جايى است از سواد عراق ، و اين ملك ملكى بوده است بزرگ از ملوك طوايف ، خود به تن خويش بيامد و پيش اين اشك بيستاد از حق او را ، و اين اشك نيز حق وى بشناخت . چون چهارصد هزار مرد گرد آمدند بر اشك ، آن سپاه را به ملك حضر داد و او را بر ايشان سپاهسالار كرد و بفرمودش كه با ملك روم حرب كند ، و خود بر جاى بنشست . و ملك حضر آن سپاه بكشيد و پيش ملك روم شد ، كه آن را قسطنطين نام بود ، و با وى حرب كرد و او را هزيمت كرد و از روميان بسيار بكشت و برده كرد . قسطنطين بگريخت و به زمين روميّه شد به شهر خويش ، و ملك حضر از پس
499
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 499