نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 452
در هر قبّهاى كنيزكى . و هر تختى را به چهار شتر برگرفتندى و قبّه بر آن از بر تخت و كنيزك اندر قبّه . و او هر روز اين مركبان را بياراستى و به قبّهاى اندر نشستى با كنيزكى بر تخت ، و قبّه و تخت بر پشت چهار اشتر ، و آن قبّه هاى ديگر بر گرد او . و صد هزار مرد خاصّ را با او بودند از گرداگرد او كه نقيبان بودند جز لشكرهاى غريب و حشرى . و او برفت از زمين هندوستان با لشكرى كه زمين زير پاى ايشان همى لرزيد ، و بر ايشان كوه و بيابان تنگ شد و كس سر و بن آن لشكر نيافت . چون خود را بر آن ترتيب و آن عزّ و عظمت بديد ، بزرگ آمدش به چشم . آن شاميان را بخواند گفت : اين سپاه مرا ببينيد و آن ملك شما با خداى او و سپاه خويش با ما چه تواند كردن ؟ چون به لب دريا رسيدند به كشتيها اندر نشستند . و خبر آن به ملك شام آمد ، اسا بن ابيا بن رحبعم ، بترسيد و خداى عزّ و جلّ بخواند و مناجات كرد و گفت : بار خدايا ! ما را به قدرت خويش آفريدى و ما را به رحمت خويش دين هدى دادى و عطا كردى ، به عمل ما منگر ، به فضل و بزرگوارى خود اين دشمن را از ما باز دار و او را اندر دريا غرق كن ، بدان قوّت كه تو فرعون را غرق كردى . آن شب به خواب اندر چنان ديد كه فريشتهاى بيامد و او را گفتى : اى اسا ! ايشان را حقّ تعالى به فضل و كرم خويش هلاك گرداند و دعاى تو مستجاب گشت ، و خداى تواند كه ايشان را به دريا غرقه كند و ليكن بدين شهر اندر آردشان تا هزيمت شوند و هلاك گردند تا خواسته هاى ايشان به شما رسد ، تا همه خلق بدانند كه قوّت خداى را است و دين تو بهتر است . پس چون سپاه زرخ از دريا بر آمدند و روى سوى شام نهادند ، به هر شهرى كه فرود آمدندى ، هر چه اندر آن شهر بودى از طعام و شراب و گياه و برگ درختان و هر چه چهارپاى و وحوش و طيور بودى همه بخوردندى ، و از دست ايشان هيچ چيز نرستى ، تا به روز آمدند به شارستان بيت المقدس . پس زرخ الملك سپاه را به شهرها بپراگند . به هر شهرى لختى فرود آمدند تا علف كمتر بايد ، و فراختر [ باشد ] . چون خبر به اسا رسيد ، مردمان را به طلايه بيرون فرستاد تا آن سپاه را بنگرد و
452
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 452