responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 422


جز خداى را عزّ و جلّ پرستيد با قوم كافران ؟ * ( قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْه حَسِبَتْه لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قال إِنَّه صَرْحٌ مُمَرَّدٌ من قَوارِيرَ 27 : 44 ) * . چون آبگينه بديد انديشيد كه آب است ، [ b 80 ] شلوار از پاى بركشيد و ساقها را برهنه كرد .
سليمان عليه السّلام ساقهاش بديد نخواست كه كسى ديگر ببيند . گفت اين آبگينه است نه آب است . پاى بپوشيد ، آنگه به صرح بر آمد و پيش سليمان رفت و مسلمان شد و گفت : * ( رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ 27 : 44 ) * .
پس سليمان وى را پيش زنان فرستاد و لشكرش را همه مسلمان كرد و بلقيس را به زنى كرد . و سليمان را آن موى پايش ناخوش آمد ، آدميان را گفت : چه بايد كردن و حيلت چيست ؟ گفتند به استره ببايد ستردن . گفت : پوست زنان نازك باشد . ديوان گفتند ما اين را دفع كنيم چنان كه رنجى به وى نرسد و پوست را زيان ندارد ، و پيش از آن كس گرمابه نديده بود و نيز آهك ماليدن و ياقوت را سوراخ كردن و مس را در گدازآوردن ، پيش از سليمان هيچكس نكرده بود . پس ديوان گرمابه بساختند و آهك فرستادند تا در گرمابه به كار بست و موى پايش برفت .
و سليمان را از بلقيس پسرى آمد و او را داود نام كرد . و سليمان را آن پسر از [ فرزندان ] عجم بود و هزار فرزند ديگر از عرب .

422

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 422
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست