كشت اندر شدند و بخوردند بيشتر . داود حكم كرد گفت : اين كشت را قيمت كن و گوسپندان قيمت كن . و كشت را به دست خداوند گوسپند داد و چندانكه قيمت كشت بود گوسپند به دست خداوند كشت اندر نهاد . و اين مسأله را بر سليمان عرض كردند گفتند : چه گويى ؟ گفت : سخت نيكو گفت پيغمبر خداى عزّ و جلّ ، و ليكن اين خصومت را ديگر حكم هست نيكو .
داود گفت : اى پسر ! چه چيز است ؟ گفت : اين كشت را به دست خداوند گوسپندان اندر نهى تا نگاه دارد و آن را زراعت كند و آب دهد و تعّهد كند تا به همان وقت رسد كه ايشان گوسپندان در وى كردند ، و اين گوسپندان به دست خداوند كشت دهى تا نگاه دارد تا به همان وقت پشم و شير و بره بر گيرد و او را باشد به بهاى علف تا چون آن وقت رسد ، گوسپندان باز دهند و كشت بستانند ، تا هر دو كم زيان باشند . داود چون اين بشنيد شاد شد و از قول خود بازگشت و بر حكم سليمان كار كرد و خداى عزّ و جلّ گفت : * ( وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ 21 : 78 - 79 ) * . و ديگر آن مسأله ها را كه جبريل آورده بود و گفت از فرزندان بپرس تا كدام آن را جواب گويد .
و اين به اوّل كتاب گفتيم . چون بپرسيد ، سليمان جواب داد .
و داود او را ملكت داد و خداى عزّ و جلّ او را آن ملك داد كه كس را نداده بود . و سليمان در مناجات خواسته بود : رب * ( هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لأَحَدٍ من بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ 38 : 35 ) * . خداى عزّ و جلّ گفت : * ( فَسَخَّرْنا لَه الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِه رُخاءً حَيْثُ أَصابَ . وَالشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ 38 : 36 - 37 ) * . و او را آدمى و ديو و مرغان و باد همه فرمانبردار او گردانيد . و ديگر زبان مرغان او را بياموخت ، چنان كه گفت : * ( عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينا من كُلِّ شَيْءٍ 27 : 16 ) * . و ديوان را به عمارت بيت المقدس مشغول كرد تا ستونها كردند از رخام همه مخروط . و هر جايى كه بنا خواستندى كردن كه آدمى آن را نتوانستى كردن ديوان را فرمودى كردن . چنان كه گفت : * ( يَعْمَلُونَ لَه ما يَشاءُ من مَحارِيبَ وَتَماثِيلَ وَجِفانٍ كَالْجَوابِ 34 : 13 ) * . يعنى الحياض . [ و اين تماثيل نه به صورت است و ليكن هر مثالى و هر صورتى و هر نشانى كه سليمان بدادى ايشان بكردندى ] ، و كاسه هاى چوبين كردندى چون حوضها . و قَدوُرٍ راسياتٍ . يعنى كالجبال .

413