responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 271


سوى ايسيه و آن تابوت را سر بگشاد . كودكى يافت اندر آنجا . فرعون گفت : اين از عجايبها است . ايسيه گفت : همانا كه اين زنى بيچاره از بنى اسرائيل از بيم آنكه او را بكشند به آب اندر انداخته است ، تا هر چه به دو رسد مادرش نبيند . فرعون گفت : اين را بكشم . ايسيه گفت : ما را پسر نيست اين را به فرزندى بپذيريم تا ما را روشنايى چشم بود . چنان كه خداى عزّ و جلّ گفت : * ( قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لا تَقْتُلُوه عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَه وَلَداً 28 : 9 ) * . اين را مكش كه اين يك تن به بنى اسرائيل اندر نه كم شود و نه بيش . همى خواهش كرد تا آن كودك او را بخشيد ، و خداى عزّ و جلّ گفت :
* ( فَالْتَقَطَه آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَناً 28 : 8 ) * .
پس ايسيه او را از تابوت بر گرفت و بفرمود تا جامه از او بيرون كردند و جامه هاى خويش اندر [ او ] پوشيد و او را به پسرى بپذيرفت و موشا نام كرد به زبان عبرى ، و مو به زبان عبرى آب بود و شا درخت بود . و او را به ميان آب و درخت اندر يافتند ، از بهر آن موشا نام كردند ، و به تازى موسى گويند . پس ايسيه گفت : اين را زنى بايد تا كودك را شير دهد . هر زنى كه بياوردند موسى شير او نگرفت ، چنان كه خداى گفت : * ( وَحَرَّمْنا عَلَيْه الْمَراضِعَ من قَبْلُ 28 : 12 ) * . و اين خواهر موسى بر در ايستاده بود ، چون خبر يافت كه كودك شير نمىگيرد و ايسيه تافته شد و روز به نيمه رسيد و ترسيد كه از گرسنگى بميرد ، اين خواهر موسى مر آن كنيزكان را كه همى طلب دايه كردند ايدون گفت : * ( هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَه لَكُمْ وَهُمْ لَه ناصِحُونَ 28 : 12 ) * . شما را دليل باشم بر اهل بيتى كه او را بپذيرند و به نصيحت نگاه دارند . خبر او به ايسيه برداشتند . او را پيش خواند و گفت : تو دانى كه اين كودك آن كيست ؟ گفتا : نه . گفت :
پس چه دانى كه اين زن كه تو گويى اين را نصيحت كند ؟ گفت : من دانم كه هيچ زن نيست كه او را به خانهء ملك اندر كار كند و دايگى كند نه او را نصيحت كند . گفت :
برو و او را بخوان .
زن فرعون كس خويش با او بفرستاد و هر دو بيامدند سوى مادر موسى و او را ببردند . موسى چون پستان مادر يافت بگرفت و شير خورد . ايسيه شاد شد و او را گفت : اى زن ! به خانهء من بباش و اين كودك را بدار تا من ترا نيكو دارم . و مادر

271

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 271
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست