نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 226
گفت : شما را چه چيز است ؟ گفتند : ما به طلب گندم آمديم . خواست كه كار خويشتن بر ايشان بپوشد و ايشان را بترساند ، گفت : ايدون گمان برم كه شما جاسوسانايد از اين ملوكان و اينجايگه به خبر جستن آمديد . گفتند : ما هيچ ملك نشناسيم كه مردمانى بيابانىايم از زمين كنعان ، ما يازده برادريم از فرزندان ابراهيم نام او يعقوب اسرائيل الله ، پيغمبر خداى عزّ و جلّ ، ما را قحط افتاد همچنانكه همه خلق [ را ] . يوسف خواست كه خبر برادر خويش ابن يامين باز پرسد كه او چون است . گفتا : اگر شما يازده برادريد چرا اينجا ده آمديد ؟ گفتند : آن يكى از ما كهتر است و پدر او را دوستتر دارد و او را سوى خويش باز گرفته است و با ما نفرستاد . يوسف گفت : اگر پدر شما پيغامبر است و اينكه شما گوييد راست است ، پس چرا كهتر از مهتر دوستتر دارد ؟ گفتند : آن پسر را يكى برادر بود نام او يوسف ، و از مادر او بود ، و پدر او را از همه پسران دوستتر داشتى و گرگ او را بخورد ، اكنون پدر او را به جاى آن برادر دارد و از او جدا نتواند بودن . يوسف گفت : شما را اين گندم بفروشم بدان شرط كه ديگر باز آييد و آن برادر كهتر را با خويشتن بياريد تا ببينم ، و بر آن شرط بفرمود تا آن درمهاى ايشان بستدند و هر مردى را خروارى گندم بدادند . و ايشان خواهش كردند و گفتند : ما را ده خروار بيش بايد . گفت من رسم چنين نهادهام با ملك كه هر مردى را يك خروار بيش ندهم ، و چون باز آييد و برادر را بياريد ، از بهر او يك خروار فزون كنم . و گروهى ايدون گويند كه يك برادر ، شمعون ، باز گرفت گروگان تا ايشان باز آيند و آن برادر كهتر را بيارند ، و اين خبر نه درست است ، كه اگر چنين كردى ايشان به گمان افتادندى كه اين مگر يوسف است كه گروگان باز گرفت . و وعده شان كرد كه اگر برادر را با خويشتن بياريد ، يك خروار گندم افزون دهم و درم باز دهم و اگر نياريد نه گندم دهم و نه درم ، چنان كه خداى گفت : * ( فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي به فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَلا تَقْرَبُونِ 12 : 60 ) * . ايشان گفتند : * ( سَنُراوِدُ عَنْه أَباه وَإِنَّا لَفاعِلُونَ 12 : 61 ) * . [ La 43 ] گفتند : از پدر ما ببايد خواستن ، بخواهيم و او را با خود بياوريم . يوسف دانست كه ايشان
226
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 226