responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 216


شما را بيارم و كسى را دانم كه اين را بداند ، مرا بفرستيد . ملك گفتا بشو . و وى به زندان آمد و يوسف را گفت : * ( أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا في سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ 12 : 46 ) * .
گفت : اى راستگوى ! مرا بگوى معنى اين خواب . و آن خواب ملك او را بگفت .
يوسف جواب داد چنان كه آمد ، و نگفت تا بيرون آيم و آنگه بگويم ، و لكن دل به خداى و رضاى او راست كرده بود و دست از سبب باز داشته ، و نخواست كه كسى را اكتساب بود ، دانست كه اگر خداى عزّ و جلّ خواهد اين سبب فراز آرد و هيچ تكلَّف نكرد كه سببى كند فرج خويش را .
پس يوسف گفت : اين هفت گاو فربه هفت سال فراخى بود و كشتها به بر آيد ، و اين هفت خوشهء گندم سبز آن نعمتها بود كه بدان هفت سال فراخ آيد و شما را بود ، پس گفت : * ( أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ 12 : 46 ) * . و اين هفت گاو نزار كه اين گاوان فربه را مىخوردند ، هفت سال بود كه از پس آن به قحط و تنگى ، و بدان سالها اندر تنگى بود ، و آن نعمتها كه بدان سالهاى فراخى گرد كرده باشند بخورند چنان كه خداى گفت : * ( تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوه في سُنْبُلِه إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ . ) * * ( ثُمَّ يَأْتِي من بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ . ثُمَّ يَأْتِي من بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيه يُغاثُ النَّاسُ وَفِيه يَعْصِرُونَ 12 : 47 - 49 ) * . گفت : از پس آن هفت سال تنگى ، خداى تعالى خلق را فرياد رسد و دانه ها از زمين بروياند و ميوه ها از درختان باز بيفتد و انگور را در رزها بيفشارند و نعمتها باز بسيار شود .
و حديث اين سال فراخى بدين خواب اندر نيست ، و لكن يوسف خواست تا همچنانكه ايشان را به محنتها خبر داد به فراخى نيز خبر دهد ، تا بدانند كه از پس آن سالها چه بود . و اگر نگفتى ايشان را دل به انديشه شدى كه از پس آن سالها به تنگى بماند يا فراخ بود ، و اين بابى است از تفسير حكمت كه معبّر چون خوابى بگزارد بشدّت ، از پس آن خبرى نيكو بگويد ، بدين معنى فال بود ، هر چند كه به خواب اندر دليل نيست ، بر روى فال بگويد و آن شدّت را غايب كند . و نيز چون ايشان را به شدّت خبر داد ، حيلتشان بياموخت ، و هر چند كه به خواب اندر آن دليل حيلت نبود ،

216

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 216
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست