responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 214


پس يوسف دانست كه مسبّب خداى است ، و پنداشت كه اين سبب خواهد بودن و اين صغيره‌اى بود . و خداى عزّ و جلّ با او عتاب كرد كه طلب سبب مكن كه هنوز هفت سال ديگر مانده است تا تقدير ما اندر گذرد . ديگر نپندارى كه ديو چيزى از ياد كسى تواند بردن كه اين نزديك همه گروه از مسلمانان خطا است ، و ليكن اين چنان است كه گفت : * ( هذا من عَمَلِ الشَّيْطانِ 28 : 15 ) * . و آن عمل موسى بود و آن قصّه باز گفته شد به جايى ديگر ، و ليكن از اين چاره نيست كه گويند زنا كردن و خمر خوردن كار ديو است ، معنى از آن است كه اين از آن كارها است كه ديو دوست دارد كه [ b 40 ] مردم بدين مشغول باشند . پس آن نسيان هم از اين قبيل است ، يعنى كه ديو خرّم ببود كه آن مرد حديث يوسف از ياد باز كرد و گفته نيامد ، هر چند قضاى خداوند تبارك و تعالى بود ، چنان كه مرگ پيغمبران صلوات الله عليهم خلاف نيست كه قضاى خداى است ، و ليكن ديوان بدان خرّم باشند و دوست دارند . پس يوسف پنداشت كه آن سبب خواهد بودن . گفت : چون آنجا شوم ايشان را به خداى خوانم و علم خواب بگويم تا معروف گردم نزديك همه كسها . پس خداى گفت : اين از ما ببايست دانست كه ما خود ترا باز نمودمانى كه چه بايست كردن ، نادانسته اين ياد كردن . پس اين كتاب عظت است نه عتاب و عقوبت ، زيرا كه از درجه به درجه گشت اندر عتاب ، نه از درجه به درجه درآمد از درجات زلَّت .
پس چون هفت سال اندر آن زندان بماند ، خداى خواست تا او را فرج آورد ، او را از سببى كه اميد نداشت بنمود بىمنّت مخلوقى .

214

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 214
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست