نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 118
شعر < شعر > اسمع كلامى هداك الله من هاد و اخرج بعلمك عن ذى غلَّة صادى سمعت بالدّين دين الحقّ دل محمّد هو قديم الحاضر و البادى فادلل على القصد و اجل الرّيب عن خلدى بسرعة ذات ايضاح و ارشاد إنّ الهداية للايمان ما حيّة عن العمى و التّقى من خير ازواد < / شعر > پارسى اين بيتها ايدون است كه اى راهنماى راست سخن ، سخن من بشنو و دليل من باش بر حقّ تا شك از دل من بزدايى . دين حقّ دين محمّد مصطفى است ، و مرا راهنماى باش بدين دين كه بهترين دينها است . چون امير المؤمنين على عليه السّلام اين سخنها بشنيد عجب بماند از آن شعر و فصاحت او . پس گفت : از كجايى ؟ گفت : از مردمان حضرموت . پيش تو رغبت كردم تا به مسلمانى مرا راهنماى باشى و اسلام بر من عرضه كنى . علىّ بن ابى طالب عليه السّلام او را گفت : خداى تعالى ترا توفيق نيكو داد و هر چه خواهى از من يا بى . پس او را پرسيد كه دانش تو چيست بدين جايگاههاى احقاف كه رسيدى ؟ مرد گفت : مگر خواهى كه از گور هود بررسى ؟ على گفت : بلى . مرد گفت : كه به وقت برنايى من با گروهى از اهل بيت خويش به گور هود [ b 22 ] رسيديم ، به شكافى در بايست شدن سخت تنگ به ميان كوه اندر بر كردار سردابى مطبّق به دو سنگ بزرگ . چون آنجا رسيديم خانهاى ديدم چهار گوشه كنده ، چهل ارش در چهل ارش ، و پيشگاه آن خانه يكى تخت نهاده از سنگ رخام دراز و فراخ ، و هود عليه السّلام بر آنجا خوابانيده . دست بدان تخت او فراز كردم ، تازه ايستاده بود بر كردار زندهاى . و بر تخت لوحى ساخته بود هم از رخام و بر آنجا نوشته بود : بِسْمِ الله العلىّ وَانَا هُود النَّبى رسولُ رَبِّ العِباد الَى الْمَلَاء من عادِ وَدَعَوْتُهُمْ الَى الايمانِ وَخَلَعُ الانْداد وَالأْوثانِ هُلِكُوا بِالرِّيح الْعَقيم فَاصبحوا كَالرّميم . پارسى چنان است كه همى گويد : به نام خداى بزرگوار و من پيغمبرم ، هود ، به قوم عاد . بر آنچه ايشان را به ايمان خوانم و از بت پرستيدن باز دارم ، و فرمان نبردند تا به باد عقيم هلاك شدند . امير المؤمنين على رضى الله عنه گفت : راست گفتى ،
118
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 118