responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 68


خبر مرگ آدم عليه الصّلاة و السّلام و كيفيّت آن علما اختلاف كرده‌اند اندر عمر آدم كه چند بود . بيشتر ايدون گفتند كه آدم هزار سال بزيست و گويند آن روز كه خداى عزّ و جلّ ذكر ذريّت او از پشت او پديد آورد و همه را بر او عرض كرد تا بدانست كه هر كه بدين جهان اندر چند زيد ، و هر گروهى را فوج فوج بر او مىگذرانيدند ، چون فوج پيغمبران آمد ، به ميان ايشان اندر يكى پيغمبر بود كه بر گناه خويش همى گريست ، همچنانكه آدم عليه السّلام گريسته بود . آدم را از حال گريستن خويش بر سر كوه ياد آمد گفت : يا ربّ ! اين كيست ؟
گفت : اين فرزندى است از فرزندان تو ، پيغمبرى نام او داود . از او همچنان زلَّت آيد كه از تو آمد ، و همچنان بگريد كه تو گريستى . آدم را بر او رحمت آمد . گفت : يا ربّ ! عمر او چند باشد ؟ گفت : چهل سال . گفت : يا ربّ ! شصت سال از عمر من او را ده تا او را صد سال تمام باشد . خداى عزّ و جلّ او را بدين اجابت كرد ، و آدم را آگاه كرده بود كه عمر تو هزار سال بود .
پس چون آدم به هندوستان آمد ، عمر خويش را مىشمرد كه چند سال شد . چون نهصد و چهل سال سپرى شد ، ملك الموت بيامد كه جانش بستاند . آدم گفت : اى ملك الموت ! غلط كردى ، از عمر من هنوز شصت سال مانده است . گفت : من غلط نكردم ، تو از عمر خويش شصت سال مر داود را دادى فرزند خويش . آدم از آن منكر شد . گفت : ندادم . خداى تعالى ملك الموت را بفرمود كه بازگرد تا او را هزار

68

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 68
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست