نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 655
بنشاند ، و هزار بن زيتون و هزار بن درخت خرما ، و هر باغى را بر آتشخانهاى وقف كرد و عبادت همى كرد . و اين ملكان [ b 118 ] هر سالى خراج همى فرستادندى تا بهرام به ملك اندر بيست و سه سال ببود ، روزى به صيد بيرون شد و آنجا بمرد . خبر مرگ بهرام گور يك روز بهرام به صيد بر نشسته بود . آهوى را ديد از دور . اسب بر انگيخت و همى تاخت . بدان بيابان اندر چاهى كهن بود . ناگاه پاى اسب بدان چاه فرو شد و او را به چاه اندر افگند ، و خلق بيامدند و خواستند كه او را بركشند ، اسب را بر كشيدند و او را هر چند جستند نيافتند . پس مادرش بيامد و درم و دينار آورد و بر سر آن چاه بنشست و فرمود تا هر چه گل بود و آب از آن چاه بر آوردند ، و ساليان بر سر آن چاه بنشست . ستوه آمد و بازگشت با درد دل ، و هيچ اثر نيافتند . و او را پسرى بود نام او يزدجرد ، از پس پدر به ملك بنشست .
655
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 655