[ خبر شدن بهرام گور به حرب خاقان ترك ] و [ بهرام ] با سيصد مرد برخاست و برفت و روى به آذربايگان نهاد ، و دشمن را از سوى مشرق دست باز داشت ، و هر چه از يوز و باز بودش همه با خويشتن ببرد .
مردمان گفتند : وى از ملك ترك بگريخت و پادشاهى به دشمن دست باز داشت .
تدبير آن كردند كه سوى خاقان رسول فرستند و هديه و ساو و باج بپذيرند تا وى باز گردد و اندر پادشاهى ايشان هيچ فساد نكند . و جاسوسان خبر به خاقان بردند كه بهرام بگريخت و ملك دست باز داشت و مردمان تدبير آن كردند كه ساو و باج دهند . خاقان هم آنجا كه بود بيستاد و بياسود و ايمن شد .
و بهرام از ارمينيه شكاركنان همى آمد و جاسوس به لشكر خاقان فرستاد . خبر آورد كه خاقان ايمن بنشست [ b 117 ] و خبر دارد كه تو بگريختى . بهرام از ارمينيه به حدّ پارس بيرون آمد بنزديك لشكر خاقان به شب اندر ، و بر آن لشكر وى همى تاختن كرد با سيصد مرد ، و سپاه خاقان هزيمت شد ، و بهرام ، خاقان را به دست خويش بگرفت و بكشت ، و آن لشكرگاه بماند با آن همه خواسته و با تاج خاقان چندان هزار گوهر اندر وى نشانده ، و با تاج خاقان چندان هزار گوهرهاى ديگر .
بهرام آن همه خواسته بر گرفت و سوى برادر فرستاد با پنجاه مرد و خود با دويست و پنجاه مرد از پس دويست و پنجاه هزار مرد بشد . و همى كشت تا از حدّ عراق به حدّ خراسان شد و تا لب جيحون بشد ، و سپاه او را به لب جيحون اندر يافت ،

649