خبر زكريّا پيغمبر عليه السّلام با مريم عليها السّلام امّا حديث زكريّا ايدون بود كه به وقت آنكه ملك از شام به دست يونانيان افتاد ، آن بطلميوسان ايشان بيت المقدّس را و بنى اسرائيل را نيكو داشتندى ، و بنى اسرائيل اندر نعمت افتادند و مزگت بيت المقدّس آبادان شد ، و عبّاد اندر وى بسيار شدند ، و آن را كه بنى اسرائيل خواستندى ملك كردندى ، و به خبرى ايدون گويند كه گاه بودى كه اندر بنى اسرائيل به مزگت بيت المقدس اندر چهار هزار عبّاد بودى و پنج هزار نيز بودى كه ايشان به مزگت بيت المقدّس اندر به روز روزه داشتندى و به شب نماز كردندى ، و روز و شب از مزگت بيرون نيامدندى . و اندر ميان ايشان پيغمبرى نبود ، خداى تعالى زكريا را پيغمبرى داد ، و ايشان به آرزو همى خواستند كه ايشان را پيغمبرى بود .
پس چون زكريّا را يافتند ، و زكريّا يكى بود از آن عبّاد كه اندر مزگت بودى ، و زكريّا پسر يحيى بود ، از فرزندان رحبعم بن سليمان بود ، از محرّران بود ، و اين چهار هزار مرد اندر آن مزگت همه آن بودند كه محرّر بودند مزگت را ، بجز آنكه به مزگت آمدندى به عبادت و باز بيرون شدندى . و محرّر آن بود كه بنى اسرائيل را عادتى بودى هر كس كه خواستى كه با خداى تقرّبى كند ، چون زنش بار گرفتى ، گفتى : يا ربّ ! اگر مرا پسرى آيد او را محرّر كردم ، و مادر همچنين گفتى ، و اين نذرى بود بر ايشان واجب ، چون فرزند بيامدى ، اگر دختر بودى بر وى واجب

502