responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 485


پادشاهى دارا بن دارا و مخالفت اسكندر با وى پس دارا بن دارا به ملك بنشست و همه جهان آبادان شد و بر وى راست بيستاد و ملكان خراج به وى فرستادندى همچنانكه سوى پدرش . و اسكندر بزرگ شد پسر فيلقوس . چون دارا كس فرستاد به وى كه خراج بفرست ، وى سپاه خويش گرد كرد و ميان يونان و زنگستان نزديك بود ، برفت و ملوك زنگستان بكشت و باز آمد ، و خراج نفرستاد سوى دارا . و اين دارا مردى بود ستمكاره و خلق او را دشمن گرفته بودند .
پس اسكندر خراج از دارا باز گرفت ، و دارا دو سال صبر كرد . پس رسول فرستاد سوى اسكندر كه خراج بفرست كه تو از پدرت بزرگتر نيستى كه مرا خراج مىداد . و خراج فيلقوس كه به دارا فرستادى هر سالى از زمين يونان ، خايه‌اى زرّين بودى چند خايهء اشترمرغ اندر جملهء هديه ها كه با خراج فرستادى . چون رسول دارا به اسكندر آمد گفت : خراج بده . اسكندر رسول را گفت : بشو و دارا را بگوى آن مرغ كه خايهء زرّين كردى بمرد و تو هرگز از من آن نيابى ، پس هر چه خواهى كردن بكن .
دارا چون رسول بازآمد ، حرب را بياراست و رسولى ديگر به وى فرستاد و او را چوگانى فرستاد و گويى و يك قفيز كنجد ، و رسول را گفت : او را بگوى كه تو كودكى ، اينك چوگان و گوى ترا فرستادم . شو بازى كن و ملك را دست باز دار كه تو نه از در ملكى ، پس اگر خراج نفرستى حرب را بياراى كه من سپاهى دارم كه تو

485

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 485
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست