نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 307
رفتن موسى از مصر با بنى اسرائيل و غرقه شدن فرعون با قوم خداى عزّ و جلّ گفت : وحى فرستادم به موسى كه بندگان مرا يعنى بنى اسرائيل از مصر بيرون بر . موسى خواست كه از مصر برود . بنى اسرائيل را گرد كرد و با پيران ايشان تدبير كرد رفتن را از پنهان ، چنان كه فرعون و قومش خبر نداشتند ، و ايشان را بگفت كه خداى عزّ و جلّ مرا وعده كرد كه فرعون را هلاك كند . و يك ماه همى ساز كردند . چون بساختند ، هر روزى كه بنهادندى كه آن شب بروند ، اتّفاق نيفتادى [ a 59 ] كه آن شب بروند ، و حادثهاى بيفتادى كه ايشان بازماندندى . موسى پيران بنى اسرائيل را گفت چه بوده است كه اين تدبير رفتن ما نمىساز [ ي ] د ؟ گفتند : ما همه ساختيم و ليكن خداى عزّ و جلّ همى باز افگند ، و ما چنان همى انديشيم كه از بهر آن است كه يوسف وصيّت كرده است فرزندان خويش را و همه بنى اسرائيل را كه چون از مصر برويد ، گور من باز كنيد و تابوت من با خويشتن به شام بريد و پيش يعقوب و اسحاق و ابراهيم عليهم السّلام و التحيّة بنهيد . موسى گفت : كجا نهاده است ؟ گفتند : ندانيم . از پيران بپرسيدند . هيچكس از ايشان ندانستند . پس يكى [ زن ] را يافتند از گنده پيران قبطيان [ نام او مريم بنت ناموشا ] از آل فرعون جز از بنى اسرائيل از قبطيان غير از اين زن به موسى نگرويده بود و آن مرد درودگر كه تابوت موسى كرده بود . اين زن پير موسى را گفت : من گور يوسف دانم و ترا ننمايم تا مرا دو حاجت روا كنى . گفت : چه خواهى ؟ گفت : چون از مصر
307
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 307