[ حديث جادوى فرعون بر موسى عليه السّلام ] و چنين است به اخبار اندر كه صد هزار چوب و رسن گرد آوردند تا آن روز عيد فراز آمد . فرعون بفرمود تا مناديان بانگ كردند به همه شهر مصر اندر كه : * ( فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ . وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ . لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ 26 : 38 - 40 ) * . بفرمود تا همه خلق گرد آيند تا ما جادويى را غلبه كنيم تا آن كسها كه به هر عيدى نيامدندى بيايند . پس چون روز عيد بود ، فرعون بفرمود تا تخت ملك او از مصر بيرون بردند به صحرا ، و قبّه‌اى زبر تخت بزدند از ديبا ، و خود بيرون آمد به زينتى و حالى كه هيچ عيد چنان بيرون نيامده بود از قوّت جادوان كه ايشان امروز موسى را غلبه كنند . و خلق همه گرد آمدند . و موسى عليه السّلام بيامد و جاودان بيامدند و بايستادند و فرعون بر تخت ملك بنشست زير قبّه اندر . جادوان موسى را گفتند : * ( إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ من أَلْقى 20 : 65 ) * . نخست تو چوب خويش افگنى يا ما افگنيم ؟ موسى گفت : * ( أَلْقُوا 26 : 43 ) * . و جايى ديگر گفت : * ( قال لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ . فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ 26 : 43 - 44 ) * . ايشان چوبها و ريسمانهاى خويش را بيفگندند و گفتند : به عزّت فرعون و عظمت او كه ما غالبتريم . چون ايشان آن صد هزار چوب به زمين افگندند و به رسنها ببستند و جادويى كردند ، تا آن همه چوبها به چشم خلق چون ماران نمودند كه همى روند و آهنگ خلق كردند و چيزى كردند كه هرگز كس بر زمين چنان جادويى نديده بود ، و

296