responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 181


حديث مرگ ساره و زن خواستن ابراهيم عليه السّلام از پس آن چون ساره را صد و سى سال تمام شد ، ايدون گويند كه چون اسحق را بزاد ، هفتاد ساله بود ، و گروهى گويند كه نود ساله بود و ابراهيم به ده سال از ساره مهتر بود ، و ساره دختر هاران بود ، عمّ ابراهيم ، و ابراهيم را برادرى بود نام او نيز هاران ، و لوط پسر اين برادرش بود ، و ساره دختر عمّش بود ، هاران . و هر كه علم انساب ايشان نداند ، پندارد كه اين هر دو هاران يكى است ، و ساره خواهر لوط بود و [ هر دو ] برادرزادگان ابراهيم بودند ، و اين خطا است كه برادر زاده را به زنى نتوان كردن ، و دختر عمّ را شايد . و اين دين ما همان دين است كه ابراهيم داشت ، و خداى عزّ و جلّ مر پيغمبر را چنين گفت : * ( ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً 16 : 123 ) * .
گروهى ايدون گفتند كه ساره دختر عمّ ابراهيم نبود كه دختر ملك حرّان بود . نام آن ملك توبيل بود از فرزندان سام بن نوح ، و بدان وقت كه ابراهيم از شهر نمرود هجرت كرد و به شام آمد به زمين حرّان ، آن توبيل كه ملك حرّان بود و ساره دختر وى بود ، و مادر ابراهيم نيز ملكزاده بود نام او ثوثا بنت ثا بن كوى ، و اين كوى ملك بود به اقليم بابل ، و به زمين عراق رودى بود بزرگتر از رود بخارا ، و آن رود را نهر كوى گفتندى . و ايدون گويند كه آن نهر كوى كنده بود كه جدّ مادر ابراهيم بود .
پس چون سال بر آمد و اسحق بزرگ شد و يعقوب بيامد به زندگانى ساره و ابراهيم ، چنان كه خداى عزّ و جلّ گفت : * ( وَوَهَبْنا لَه إِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ نافِلَةً 21 : 72 ) * . گفتا :

181

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 181
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست