- اسد الغابه ج 3 ص 20 صعصعة بن صوحان از بزرگان قوم خود ( عبد القيس ) كه بسيار فصيح و خطيب و خوش زبان و فاضل و متدين بود و از اصحاب على ( عليه السلام ) به شمار مىرفت كه همراه آن حضرت در جنگها شركت نمود . ابو موسى يك ميليون درهم پول براى عمر بن خطاب فرستاد . او هم آنرا بين مردم تقسيم كرد ، مقدارى اضافه آمد ، خطبه خواند و گفت : مقدارى اضافه آمده چه كنيم ؟ صعصعة بن صوحان كه پسر جوانى بود ، برخاست و گفت : با مردم در چيزى مشورت مىكنى كه قرآن براى آن حكمى ندارد . در آنجائى كه قرآن حكم كرده ، همانجا مصرف كن . عمر گفت : راست مىگوئى و آنرا هم بين همه مسلمانان تقسيم نمود . صعصعة بن صوحان همان كسى است كه عثمان او را به شام منتقل كرد و در ايام حكومت معاويه از دنيا رفت . ثقه و معتبر و كم حديث بوده است . < فهرس الموضوعات > براى تقسيم مازاد مشورت مىكرد تا شايد بتواند براى خودش بردارد ! ! < / فهرس الموضوعات > براى تقسيم مازاد مشورت مىكرد تا شايد بتواند براى خودش بردارد ! ! - مسند احمد ج 1 ص 94 عبدالله . . . از ابو البخترى از على ( عليه السلام ) روايت مىكند : عمر بن خطاب به مردم گفت : مقدراى پول نزد ما اضافه آمده چه كنيم ؟ عدهاى گفتند : خلافت ترا از زن و فرزند و كسب و كار باز داشته است ، براى خودت بردار . عمر به من گفت : نظر تو چيست ؟ گفتم : مردم كه گفتند چه بايد بكنى ، گفت : نه ، نظرت را بگو ، گفتم : يقينت را به گمان تبديل نكن . ( عمر اصرار داشت كه حضرت هم همان حرف مردم را تأئيد كند . طفره رفتن حضرت چه معنائى داشت ؟ آيا مىخواست بفرمايد كه بيت المال را بايد براى مردم صرف كرد و در چنين جائى سؤال معنا ندارد ؟ ! ! ) < فهرس الموضوعات > هداياى گاه و بيگاه جناب عمر به سركردگان قريش كه به زير تيغ شمشير منافقانه گردن به اسلام نهادند ! ! < / فهرس الموضوعات > هداياى گاه و بيگاه جناب عمر به سركردگان قريش كه به زير تيغ شمشير منافقانه گردن به اسلام نهادند ! ! - تهذيب الكمال ج 5 ص 300 محمد بن سعد . . . از پدر سنان بن ابى سنان ديلى روايت مىكند : ديدم عمر بن خطاب براى هر يك از سهيل بن عمرو و حارث بن هشام و عكرمة بن ابى جهل كه به ديدار او آمده بودند پنجهزار درهم و يك اسب فرستاد .