بيشتر بدهند چون پيش رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم خيلى عزيز بود . ابو العباس محمد بن احمد محبوبى . . . از سعد روايت مىكند : عمر به اهل بدر هر يك شش هزار مىداد و به ام المؤمنينها ده هزار بجز سه تن از آنان ، به عائشه دستور داد دوازده هزار بدهند چون رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم او را خيلى دوست داشت و به دو تن ديگر يعنى صفيه و جويريه هم دستور داد هفت هزار بدهند . اين حديث صحيح است به شرط شيخين ( مسلم و بخارى ) اما ايندو اين روايت را نقل نكردهاند . . . - سنن كبرى ج 6 ص 349 ابن هارون از محمد بن عمر و از ابو سلمه از ابو هريره روايت مىكند : از بحرين نزد عمر آمده و نماز عشاء را با او خواندم ، مرا كه ديد سلام كردم ، پرسيد : چه آوردهاى ؟ گفتم : پانصد هزار . گفت : مىفهمى چه مىگوئى . گفتم : بله پانصد هزار . گفت : خستهاى ، خوابت مىآيد ، برو بخواب ، فردا صبح بيا ببينم چه مىگوئى ؟ فردا صبح كه رفتم ، پرسيد : چه آوردى ؟ گفتم : پانصد هزار . گفت حلال و پاكيزه است ؟ گفتم : بنظر من حلال است رو به مردم كرد و گفت : مال زيادى بدست من رسيده ، اگر مىخواهيد بشمارم و تقسيم كنم و اگر بخواهيد ، پيمانه پيمانه تقسيم كنم . شخصى گفت : من ديدهام عجمها ، ديوانها و دفاترى دارند وبر اساس آن به مردم مىدهند ، عمر هم دستور داد ديوانهائى تهيه كرده و طبق آن به مهاجرين پنج هزار ، پنج هزار و به انصار چهار هزار ، چهار هزار و به زنان آن پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم دوازده هزار بدهند . عمر از تقسيم خالد انتقاد مىكند ، در حاليكه سياست خالد همان سياست عمر است ! ! - تاريخ الكبير ج 9 ص 54 عبدالله بن عثمان . . . از ناشرة بن سهمى يزنى روايت مىكند : شنيدم عمر در جابيه خطبه خواند و گفت : من به خالد دستور داده بودم كه اموال را براى مهاجرينى كه ضعيفاند نگه دارد . اما او آنها را بين اغنياء و اعيان و اشراف تقسيم كرد . لذا او را خلع كرده و ابو عبيده را به جايش گماردم . حفص بن مغيره به عمر اعتراض كرد و گفت : اين عذر تو مقبول نيست ، چرا كه شخصى را خلع كردى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم او را نصب كرده بود ، شمشيرى را در غلاف كردى كه آن حضرت بركشيده بود . و پرچمى را خواباندى كه آن حضرت