برو ببين حضرت بيدار شده يا نه . رفتم و با حضرت بيعت كردم سپس به پدرم گفتم كه بيدار شده است . سپس پدرم هم بيعت كرد و من هم دوباره بيعت نمودم . لذا هر كس به او مىگفت تو زودتر از پدرت هجرت كردهاى عصبانى مىشد . < فهرس الموضوعات > * * * دختر عمر حفصه ام المؤمنين < / فهرس الموضوعات > * * * دختر عمر حفصه ام المؤمنين < فهرس الموضوعات > مرگ شوهر حفصه ( دختر عمر ) و تلاش عمر براى ازدواج او < / فهرس الموضوعات > مرگ شوهر حفصه ( دختر عمر ) و تلاش عمر براى ازدواج او - صحيح بخارى ج 6 ص 130 ( باب عرضه كردن انسان دختر يا خواهرش را به اهل خير براى ازدواج ) عبدالعزيز بن عبدالله . . . از سالم بن عبدالله نقل مىكند : از عبدالله بن عمر شنيدم كه مىگفت : پس از مرگ خنيس بن حذافة سهمى كه از اصحاب رسول خدا و شوهر حفصه بود ، حفصه مدتى ازدواج نكرد ، عمر بن خطاب مىگويد : پيش عثمان رفتم و گفتم : مىخواهى حفصه را بتو بدهم ؟ گفت بايد فكر كنم و پس از چند شب گفت : نه تصميم به ازدواج ندارم . مىگويد پيش ابوبكر رفتم و گفتم اگر مىخواهى حفصه را به تو بدهم ، ابوبكر چيزى نگفت در حاليكه من به او بيشتر از عثمان مايل بودم ، چند شب گذشت تا آنكه رسول الله صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از حفصه خواستگارى نمود . پس از آن ابوبكر به من گفت من مىدانستم كه پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم حفصه را مىخواهد ولى سر رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را فاش نكردم ، چنانچه حضرت او را نمىگرفت من مىگرفتم . - صحيح بخارى ج 6 ص 133 عبدالله بن محمد . . . از ابن عمر روايت مىكند : هنگامى كه شوهر حفصه ابن حذافة سهمى كه از اصحاب پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بوده و در جنگ بدر حضور داشت ، در مدينه فوت نمود . عمر به عثمان بن عفان گفت چنانچه مايل باشى دخترم حفصه را به تو بدهم ، عثمان گفت : بايد فكر كنم و پس از چند شب جواب رد داد . عمر مىگويد به ابوبكر پيشنهاد كردم كه اگر مايل باشى حفصه را به تو بدهم . . . و ج 3 ص 130 و 137 و 242 و ج 5 ص 17 و ج 6 ص 137 - مستدرك حاكم ج 4 ص 14